نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

شیطونی های نازنین زهرا

من برم دنبال کارم !

سلام نازنین زهرای گل یه وقتهای یه حرفهای میزنی آدم توش میمونه الان داشتی با کامپیوتر کارتون فصل شکار رو میدیدی من اومدم بهت ناهار دادم خوردی بعد یک دفعه یه چیزی گفتی و رفتی اول نفهمیدم چی میگی یهو دیدم داری میگی : خوب من برم دنبال کارم !!!   جدیدا تند تند حرف میزنی یه وقتهایی متوجه حرف زدنت نمیشم اما یکسره و بی وقفه ماشالله حرف میزنی یعنی لحظه ای ساکت نیستی وقتهای ساکتی هم داری یواش یواش یا با خودت یا با اسباب بازیهات حرف میزنی   چند روز پیش دیدم اومدی موس رو برداشتی مثل موبایل داری باهاش شماره میگیری و میگی سلام بابای قمر زاده الان دیگه قشنگ میبدونی فامیلی ات چیه و اسمت چیه اسم من و فامیلی من رو هم بلدی اسم و فامیل ب...
14 مهر 1391

این روزهای نازنین زهرای گلم

سلام دختر گلم این روزها داری بزرگ شدنت رو نشون میدی خودت با اسباب بازیهات به تنهایی بازی میکنی هر چند خیلی خوشحال میشی من و مخصوصا بابایی بیاییم باهات بازی کنیم اسباب بازی های محبوبت شرک و فیونا و به قول خودت خره هستند یه شامپو با طرح شرک هم برات خریدیم که یه وقتهای میبینم میشینی رو صندلی ات بغلش میکنی و بوسش میکنی باهاش حرف میزنی وقتی یه چیزی رو در موردت به کس دیگه ای میگم دعوام میکنی میگی هیچی نگو یا وقتی توی بازی ات هستی و بر میگردی میبینی من دارم نگاهت میکنم میگی ا برو بخواب نگام نکن ! و خجالت میکشی دیگه کارتون دیدنت کم شده اما بازم دوست داری ببینی و منم از این علاقه ات به کارتون برای مسواک زدنت استفاده میکنم تا چند وقت پیش خوب م...
5 مهر 1391

چی شد ؟

سلام دخمل گلم شکر خدا ماشالله چشمت نکنم دیگه شبها زود میخوابی البته چشم شیطون کور و ماشالله و این حرفها چون تا من یه تعریفی ازت میکنم بر عکس میشه ! تازگیها به صدا ها خیلی حساس شدی تا یه صدایی از بیرون میاد یا ظرفی چیزی می افته یا صبحها که باباجون برای گنجشکها دونه میریزه کلا از صدا های ناگهانی تعجب میکنی و با تعجب میگی چی شد ؟ شبها حدود یازده تلویزیون رو خاموش میکنم میگی باطریش تموم شد بخوابم البته وقتی رختخوابها رو پهن میکنم یا چراغها رو خاموش میکنم مخالفت ات رو نشون میدی و میگی مامان نخوابیم دیگه یا خوابم نمیآد دیگه حس گرسنگی رو درک میکنی روزها بیشتر میذارم خودت بگی بهت غذا بدم البته بجر سه وعده اصلی وسط روز ه...
22 شهريور 1391

دندون جدید و انتاب منتاب

سلام دختر شیطون که هرچی از شیطونی هات بگم کم گفتم الان داری سر به سر بابایی میذاری رفتی تو بغل بابایی نشستی و خودتو لوس میکنی راستی دندونهاتم بیستها شدند توی اون هفته سه تا دندون باهم در آوردی البته هر کدوم یه کمش بیرون اومد ولی خوب همونم خوبه و طبق معمول همراه با دندون در آوردن سرما خوردی و الان خیلی بهتری   دیشبم بابایی ادامه پروژه تولدت بردت انتاب نتاب ( رنگین کمان) توی راه خواب خواب بودی هرچی صدات میکردیم جواب نمیدادی به رنگین کمان که رسیدیم بابا گفت نازی اینجا کجاست از خواب پریدی و نزدیک بود از شیشه ماشین بری بیرون از خوشحالی نمیدونستی چه کار کنی هی میگفتی بابایی ممنون بابایی خوشحالم اینجا رو دوست دارم بعد بابایی رفت جلوتر&nb...
17 شهريور 1391

خدا نترسم !

نمی دونم چرا جدیدا اینقدر میترسی خودت میگی کارتون اول میگی شرک بعد میگی مترسم بعد داستان اسباب بازی ها رو میگی نانومه(خانومه ) گریه کرد برات میزارم میگی میترسم خلاصه ده تا کارتون عوض میکنم آخرشم میترسی منم یادت دادم میگم بگو به نام خدا نترسی تو هم یاد گرفتی میگی خدا نترسم یه عروسک پارچه ای هم داری اونم میدم دستت موقع خواب میگم نی نی رو بغل کن نترسی این دو تا راه خوبی بودن توی کتاب هم خوندم خیلی الان نباید رو ترست حساس بشم حالا تا ببینم کی میره ترست انشالله زودی یادت بره ...
15 مرداد 1391

پویا

جدیدا بد جور رفتی تو نخ شبکه پویا تا بیدار میشی میگی پویا کارتون هم که میبینی میرقصی و دست میزنی میگی پویا   کارتون جدید مورد علاقه ات هم خانواده شگفت انگیزانه بهش میگی داداشی آبجی و نی نی   وای ما هر روز تا 12 ظهر میخوابیم دیشب ساعت دو خوابیدم ساعت 4 بیدار شدم کارهای سحری رو کردم و بعد سحرم بیدار موندم که یهو بابایی خواب نمونه خلاصه ساعت 6 خوابیدم ساعت 7 و 20 دقیقه دیدم داری بیدارم میکنی میگی مامانی بیلم (فیلم ) بیبینیم (ببینیم ) هر کار کردم یادت نرفت خلاصه گذاشتمت رو پام بخوابی بعد دو دقیقه گفتی خوبم  منم اینقدر خوابم میومد که نگو مجبوری بیدار شدم و تا 8و نیم رفتیم پارک و بعد نون خریدیم و یه سر رفتیم خونه مامان جون...
2 مرداد 1391

ننام بیشینم

سلام عسل خانم   قربونت بشم که هر روز شیرین تر میشی ماشالله   امروز ظهر یاد گرفتی میگی بیشینم هی که میخواهی بشینی میگی بیشینم بعدم نگاه من و بابا میکنی که قربون صدقت بریم الهی قربون صدای نازکت بشم عزیزم   گلم میدونی چقدر تمیز  و مرتبی هر چی میخوری پوستش رو فوری میندازی توی سطل هرچی هم ظرف داشته باشه ظرفش رو میندازی توی ظرف شویی   راستی از فیلم هیلولا ها علیه بیگانگان یاد گرفتی میگی سلام  یعنی می گی ننام ( البته به صورت کشدار )    
28 ارديبهشت 1391

دختر دوست داشتنی من

      سلام عسلم فکر کنم 99 % مطالب وبلاگت رو وقتی خوابی نوشتم و خدا رو شکر که تایپ میکنم اگر میخواستم بنویسم میدونی چقدر بد خط میشد چون همش با عجله و هول هولکی میشد قربونت بشم اینقدر این روزها شیرین و شیطونی که نگو   این هفته کارتون هاچ زنبور عسل رو گذاشته بعد از ظهر ها که بابا از سر کار میاد میگی هاچ که یادمون باشه ببینیم امروزم چون من میگم هاچ زنبور عسل میگفتی عسل   هفته ای گذشت هر روز از ساعت  2 نشده می اومدی میگفتی ددر بابا یعنی بریم تو کوچه منتظر بابا باشیم تا از سر کار بیاد   راستی یه کار با مزه دیگه که میکنی اینه که وقتی در دی وی دی رو میخواهی باز کنی دکمه اش رو میزنی و میگی منم...
27 ارديبهشت 1391

این روزها ...

سلام گلم وقتی بیداری کلی شیرین زبونی میکنی و من لی حرف برای نوشتن دارم وقتی میخوابی من همه شیرین زبونی ها و شیرین کاریهات یادم میره نمیدونم چرا ؟   چند تا چیز یادم اومد :   توی حیوانات هاپو ( دوست ندارم اسم سگ رو بهت یاد بدم ) خرگوش  ببعی مرغ ( حتی گوشت مرغ رو هم یاد گرفتی و از گوشت قرمز تشخیص میدی ) سوسک و جیک جیک ( یه وقتایی به سوسک و مگس میگی جیک جیک یه وقتهایی میگی سوسک ) جیک جیک (پرنده ها ) اسب رو میشناسی   توی پازلت سنجاب ,مار, شیر , زرافه ,پلنگ , طوطی , میمون رو هم میشناسی   بابایی برات پازل سه بعدی گرفته خیلی دوستش داری میایی خرابش میکنی یا به قول خودت دووس (درستش ) میکنی بعد مثل...
26 ارديبهشت 1391