نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

شیطونی های نازنین زهرا

وای

الان داشتم برات مینوشتم حس کردم یه صدایی از اتاق میاد آخه دیشب دوباره سعی کردم توی اتاقت بخوابی و از وقتی اومدم تو هال 5 دقیقه یکبار بهتون سر زدم الان اومدم دیدم از تخت افتادی پایین نشستنی خوابیدی انقدر ناز بود یهو دیدم پتو رو انداختی رو یاسی اونم پیچیده دور سرش کلی ترسیدم نشد عکس بگیرم چه ناز خوابیده بودی  ولی خیلی ترسیدم خدا رو شکر چیزی تون نشد ماشالله به هردوتون خیلی دوستون دارم
26 خرداد 1392

این چند وقت چه خبرا بود نازنین زهرا !

سلام دختر نازنینم وای چه هوایی کاش بیدار بودی و میگفتی مامان چه بوی گند خوبی میاد !!! تعجب نکن اکثر وقتها میخوای بگی هوا خوبه یا بوی خوبی میاد اینو میگی و وقتی بوی سیگار یا هر بوی بدی بیاد میای میگی مامان چه بوی گند بدی میاد فخه (خفه ) شدم قربونت برم بعدا ضرب المثلهای زیادی خواهی شنید اما بذار یکی اش که وصف حالته بگم میگن مادره داشته به بچش میگفته قربون چشمای بادومیت برم بچه برمیگرده میگه من بادوم میخوام وصف حال شماست بابایی به دزفولی بهت میگه تله شومی (Tolle  shome) شومی که میدونم یعنی هندونه اما تله رو نمیدونم ! یعنی تا تو حرفمون اسم جایی باشه میگی بریم اسم خوراکی باشه میگی میخوام قربونت برم نفسم هر وقت میری بالا یا تا مغازه و...
26 خرداد 1392

بابا جون استپ شو

سلام دخترم الان بعد یه شب خوب خوابیدی مو طلایی من امشب تولد پسر عمه ات بود بعد چالش های فراوان که برم آیا یا نرم رفتیم چون خیلی دیر بود حدودای 10 و نیم یازده بود که برای ما دیر بود اما به چند علت که مهمترینش شما بودی رفتیم و شب خوبی بود و خوش گذشت عکسات پیش عمه هستند بعدا ازش میگیرم برات میذارم نفسم تا آخرش هی گفتی تولد من بود قربونت برم انشالله شهریور برات تولد میگیرم عزیزم کیف کنی به قول خودت برگشتنی ازت تشکر کردم که اینقدر دختر خوبی بودی برگشتی میگی اما یکمی شیطون بودم میگم چطور میگی آخه بزرگا شیطون نیستن من کوچیکم شیطون شدم قربونت برم اگه بدونی بینهایت دوست دارم بعد باباجون داشت برات حرف میزد میخواستی کفشات رو بپوشی میگی باباجون ...
8 خرداد 1392

بازیها و کارهای جدیدت

امروز با هم دوتا بازی جدید کردیم اول اینکه یه تسبیح نارنجی داشتم که خیلی وقت بود پاره شده بود با یه سیم مفتول برات آوردم گفتم بیا مهره بازی بعد شما اومدی و خیلی زود تونستی مهره ها رو به میله بکشی آورین آورین طلا دوم اینکه برات خاطرات رو تعریف میکنم همین جوری که تعریف میکنم سریع برات نقاشی اش رو میکشم شما هم میایی و با لذت هم گوش میدی هم کمکم نقاشی اش رو کامل میکنی هم خاطرات رو کامل میکنی یه جور تمرین خاطره نویسی بازم آفرین خانم گلم دیگه اینکه نمیدونم برات نوشتم یا نه علاوه بر شناخت اشکال هندسی میتونی اونا رو بکشی مخصوصا مستطیل و دایره رو خط نقطه مثلث چند ظلعی ها و ... رو هم تا حدودی خوب میکشی   وقتی من یه ادم نقاشی میکنم خ...
7 خرداد 1392

اندر توهم بستنی

حدود یک ساعت پیش شما و آبجی رو به هزار مکافات خوابوندم بعد دایی بابا زنگ زد به گوشی باباجون باباجونم اومد دم درحیاط و با صدای خیلی بلند باهاشون حرف میزد اول یاسی بیدار شد و بعد شما خیلی ناراحت شدم آخه نزدیک یکساعت تلاش کردم بخوابید بعد پاشدی میگی مامان انگار باباجون داره صدام میکنه ببرم برام بستنی بخره میگم مامان خواب دیدی دوباره بخواب تو خواب برات میخره بخور بعد دوقیقه چشمات رو باز کردی میگی مامان میگم جونم میگی باباجون از خوابم رفته میخوای خودت بری برام بخری بدی ببرم تو خواب بخورم تو اوج ناراحتی خنده رو به لبم اوموردی ورجک طلایی من بعد آبجی رو خوابوندم باباجون رفت تو کوچه وقتی اود تو پرده رو محکم کشید دوباره یاسمین بیدار شد اشکم دراوم...
7 خرداد 1392

دختر خوب مامان

عسل مامانی جدا از شیرین زبونی هات خیلی هم ماشالله باهوش و با استعدادی کارهای جدیدت اول از کدبانوگری ات بگم هر غذایی تخم مرغ داشته باشه شما میشکنی براش ریختن آرد و زردچوبه تو غذا و هم زدنش رو خیلی دوست داری تا میخوام حبوبات رو بریزم تو قابلمه میگی اگه زحمتت نیست من کمکت کنم و میدویی میایی سفره رو جمع میکنی و تو پهن کردنش کمکم میکنی هر وقت آب یا میوه یا آب میوه میخوری ظرفش رو میدذاری رو کابینت ماشالله قدت به اپن و کابینتها دیگه خوب میرسه     حالا از نظم و انظباط   شکر خدا یاد گرفتی وقتی با یک اسباب بازی بازی کردی میذاری اش سرجاش و بعد اسباب بازی بعدی ات رو میاری ک الان مدتهاست دیگه اتاقت ریخت و پاش ...
28 ارديبهشت 1392

کنترل قد و وزرن

  سلام دختر گلم الان برات کلی قصه گفتم تا خوابیدی از تصمیم کبری بگیر تا چوپان دروغگو پطرس و دهقان فداکار و ... تا خوابیدی یاسمینم خوابیده انشالله دوتایی تا صبح بخوابید و خوابهای قشنگ ببینید خدا کنه کل هفته این جور باشید پنج شنبه که آبجی یاسم رو بردیم برا واکسن چهار ماهگی شما رو هم بردیم برا کنترل قد و وزن قدت ماشالله 90 بود و وزنت 12 کم بود وزنت اما خوب کلا تو کم وزن اضافه میکنی قدت هزار ماشالله خیلی خوب بود دیگه تا روز تولدت کنترل نداری انشالله خوب وزن بگیری و قد بکشی همیشه هم سالم و شاد باشی ...
5 اسفند 1391

نازگل شیطون بلا

سلام دختر گلم به قول خودت چه خبر ؟؟؟ روز به روز شیطون تر و کم غذاتر میشی و بی نهایت به بابا وابسته شدی و تمام روز داری باهاش بازی میکنی وقتهایی هم که سر کاره راه میری و میگی بابا کو ؟ بریم بابا و ... هر کاری هم من بخوام بکنم میگی نه مرسی نکن بابا میاد درستش میکنه تو بلد نیستی !!! شبها هم خدا رو شکر تا ناری ناری رو بشنوی میدویی میگی منو بخوابون صبحها هم با صدای برنامه لوسیمی بیدار میشی تا من به بابا میگم مثلا پام درد گرفته یا خستم یا یه چیز این جوری تندی میگی آماده شو ببرمت دکتر آمپول بزنی دیروز رفتیم برات چند تا گلسر گرفتم و بهت میگم بیا موهات رو برات شکل جودی ابوت یا به قول خودت جودی دبوت کنم میایی میشینی برات خرگوشی میبندمشون و ت...
23 مهر 1391

امروز ‏

سلام دختر عزیزم! چیز خاصی برای نوشتن ندارم ولی این اعتیاد به اینترنت منو کشوند به وبت!‏ امشب شکر خدا زود خوابیدی البته امروز کلی ازت کار کشیدم نزدیکهای ظهر دوتایی باهم رفتیم حیاط رو شستیم کلی برای خودت آب بازی کردی منم از پا افتادم این حیاط20مترم نیست ولی شیبش به چند جهته پله هامونم دیگه نگم بهتره! اما تو حسابی بازی کردی بعدشم رفتی بقیه آب بازی رو تو حمام ادمه دادی بعدم باهم به قول خودت بیتزا درست کردیم و تو فقط عشق سس داشتی بعدم کلی با بابایی بازی کردی و شبم بردیمت پارک اینقدر بچه ها بی تربیت و مامان بابا هاشون بی خیالن اینقدر اذیت شدی ما هم عطا شو به لقاش دادیم اومدیم خونه! الان با موبا...
21 مهر 1391