روز کم شانسی ما
سلام دختر مامانی عزیز دلم این چندر روز حسابی سرم شلوغ بود و شما از سر دندون در آوردنت حسابی غرغر کردی و نذاشتی مامان به هیچ کاری درست و حسابی برسه مامانی اون روز که رفتیم عروسی از صبح بد شانسی آوردیم اول شما دستت رو کردی تو کاسه فرنی و دستت کمی سوخت بعد گردنبند منو پاره کردی غروبم گوشوارم رو شکستی بعد موقع رفتن به عروسی رفتیم دنبال مامان جون اینا که ماشین خورد به تیر چراغ برق و بابایی 30 هزار تومن فرداش پیاده شد و خرج ماشین کرد بعد موقع پیاده شدن گوشه چشم مامان دوبار محکم خورد به تیزی و در ماشین و چشمم زخم شد و فرداش هم دیدم گوشه انگشت کوچولوت زخم شده و خلاصه روز بدی بود و عروسی هم بد نبود شما کلی نی نای نی نای کردی و دس دسی ...