نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

شیطونی های نازنین زهرا

چی شد ؟

1391/6/22 0:17
نویسنده : مامانی
434 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخمل گلم شکر خدا ماشالله چشمت نکنم دیگه شبها زود میخوابی البته چشم شیطون کور و ماشالله و این حرفها چون تا من یه تعریفی ازت میکنم بر عکس میشه !

تازگیها به صدا ها خیلی حساس شدی تا یه صدایی از بیرون میاد یا ظرفی چیزی می افته یا صبحها که باباجون برای گنجشکها دونه میریزه کلا از صدا های ناگهانی تعجب میکنی و با تعجب میگی چی شد ؟

شبها حدود یازده تلویزیون رو خاموش میکنم میگی باطریش تموم شد بخوابم

البته وقتی رختخوابها رو پهن میکنم یا چراغها رو خاموش میکنم مخالفت ات رو نشون میدی و میگی مامان نخوابیم دیگه یا خوابم نمیآد

دیگه حس گرسنگی رو درک میکنی روزها بیشتر میذارم خودت بگی بهت غذا بدم البته بجر سه وعده اصلی وسط روز هر چند ساعت یه بار میایی میگی مامان گرسنمه و دو قاشق غذا میخوری میگی مرسی خدا رو شکر

وقتی بازی میکنی یا کارتون میبینی خیلی دقتت به اطراف کم میشه و همه حواست به کارته وقتی یه حرفی بهت مینیم یا یه کاری رو میگیم انجام بده اصلا نمیشنوی و پوستم رو میکنی تا بشنوی

یه وقتهای هم باباجون صدات میکنه ببرتت برات بستنی بخره اینقدر حواست به  کارتونه یا بازیت رو جدی میگیری میایی میگی نه مرسی باباجون بستنی داریم یا میگی مرسی باباجون عمو بستنی اش تموم شده یا میگی نه مرسی الان خوردم ! خلاصه یه چیزی میگی نری !!!

امروز پسر عمه بابایی با خانوادش از دزفول اومده بودند رفتیم بالا پیششون اونجا گرسنه ات شد و نون و پنیر بهت دادم بعد دیدی توی یخچالشون دوغ هست اومدیم پایی نیکی دو ساعت بعدش ناهار بخوری برگشتی میگی دوغ میخوام گفتم مامانی دوغ نداریم و بعد به بابایی میگی برو بالا مامان جون دوغ داره بیار بعد که بابا رفته گفتی بابا کجاست کفتم رفته برات دوغ بیاره میگی نه مرسی بابا دوغ نخره مامان جونا (مامان جون اینا ) داره !

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

ثنا
22 شهریور 91 1:01
الهی... عزیزم... عوض من ببوسیدش. راستی منم با کمال افتخار لینکتون کردم. ممنون از لینک کردنتون.
sanam
26 شهریور 91 1:18
سلام اون روز فرصت اینکه همه پستارو بخونم نداشتم الان خوندم عزیز شیرین زبونم... راستی اگه تمایل داشتی تک تک رمزارو بدین تا منم بخونم