نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

شیطونی های نازنین زهرا

این چند وقت چه خبرا بود نازنین زهرا !

1392/3/26 8:21
نویسنده : مامانی
343 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر نازنینم

وای چه هوایی کاش بیدار بودی و میگفتی مامان چه بوی گند خوبی میاد !!! تعجب نکن اکثر وقتها میخوای بگی هوا خوبه یا بوی خوبی میاد اینو میگی و وقتی بوی سیگار یا هر بوی بدی بیاد میای میگی مامان چه بوی گند بدی میاد فخه (خفه ) شدم

قربونت برم بعدا ضرب المثلهای زیادی خواهی شنید اما بذار یکی اش که وصف حالته بگم

میگن مادره داشته به بچش میگفته قربون چشمای بادومیت برم بچه برمیگرده میگه من بادوم میخوام وصف حال شماست بابایی به دزفولی بهت میگه تله شومی (Tolle  shome) شومی که میدونم یعنی هندونه اما تله رو نمیدونم ! یعنی تا تو حرفمون اسم جایی باشه میگی بریم اسم خوراکی باشه میگی میخوام قربونت برم نفسم

هر وقت میری بالا یا تا مغازه وقتی میایی یاسمین ذوق میکنه میگی وای مامان منتظر من بوده دوستش دارم و یه بغل احساسی میکنیش قربونت برم

 

وای الان که خوابی من جرات کردم بیام پای کامپیوتر  هنوز چشات باز نشده میگی نوبت منه برم پای کامپیتر !

اون هفته بابا سر کار بود رفتی دم در تا بیاد هنوز تو پله اید دارید میایید پایین بر گشتی میگی بابا میدونستی یه نفر پای کامیوتره نوبت خودشه بابا میگه کی ؟ میگی من

 

فعلا دوباره به کارتون علاقه شدید نشون میدی منم جلوت رو نمیگیرم قبلا از اینکه زیاد ببینی ناراحت بودم اما میدونم دوره ایه و دوباره یادت میره هر وقتم ببینم زیاد شده با نقاشی و اسباب بازی حواست رو پرت میکنم

 

به قیچی و خیاطی علاقه زیادی داری هر وقت خیاطی میکنم قیچی بهت میدم باهاش کاغذ نخ یا پارچه ببری و کار با قیچی رو خوب یاد گرفتی من یبه خاطره خیلی بد دارم

 

پیش دبستان بودم میخواستیم کار دستی درست کنیم من چپ دست بودم خانم معلمون نمیدونم رو چه حسابی میگفت باید قیچی رو دست راست بگیریم منم اصلا نمیتونستم قیچی کنم اصلا تعادل نداشت انگار رومم نمیشد بگم چپ دستم همه کاردستی هاشون رو درست کردن جز من بعد اومد خانمون بالا سرم  و کلی دعوام کرد بعد یکی از بچه های کلاس نیومده بود بر گشت گفت هر کی خونش رو بلده بیاد این دعوت نامه اولیا و مربیان رو براش ببره من دستم رو بالا کردم گفتم من بلدم گفت لازم نکرده یه قیچی بلد نیستی بکنی اون وقت میخوای اینو ببری هی روزگار ای کاش میگفتم من که بچم توی آدم بزرگ بلد نیستی معلمی کنی بگذریم شاید نباید اینو مینوشتم اما دیگه نوشتم

خلاصه برا همین قیچی کردن رو زود یادت دادم چشمک

این هفته هم که گذشته بود عمه سعیده اومده بود خونمون و کلی با امیر عباس بازی کردی و صد البته سید حسن هم اومده بود و حسابی خوش گذروندید

بابایی هم چند روز پیش بردت رنگین کمان و کلی بازی کردی عکساش تو گوشی باباست برات بعدا میذارم گل مامان

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

شادی
27 خرداد 92 0:25
از صحبت هات متوجه شدم خوزستانی هستین؟ درسته؟ الان کجا ساکن هستین؟


نه گلم من قمی ام شوهرم دزفولی هستند و الان ساکن قمی ام اما عاشق جنوبیام