نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

شیطونی های نازنین زهرا

هفته ای که گذشت

سلام دخترکم خوبی مامانی مردم از یک هفته بی اینترنتی خیلی بده من تمام سرگرمیم اینترنته بابایی وقت نکرد بره اینترنت رو وصل کنه این رمز دوم هم فعال نشد که نشد بتونیم اینترنتی پرداخت کنیم خونه آقا جون اینا هم وایرلسه کامپوترشون مشکل داره نمیشه نوت بوک آقاجونم که اختصاصی خودشه خلاصه مامانی کلی غصه دوست جونش یعنی اینترنتو خورد الانم تا وصل شده من تو اینترنتم خدایا شکرت از نون شب واجب تره این هفته بابایی شب کار بود بالایی هاهم نبودند منو تو هم دیپورت شدیم خونه آقاجون اینا شما چه ذوق و شوقی داشتی از غروب میگفتیم نازنین زهرا بریم خونه آقاجون دست میزدی و ذوق میکردی قربونت بشم الهی این یک هفته هم دختر گلی بودی اصلا منو اذیت نکردی قربونت بشم فقط خیلی...
12 آبان 1390

نازگلی بی حوصله و مامان خسته

             سلام عزیزم مامانی ببخشید این چند روز اصلا وقت نکردم برات چیزی بنویسم قربونت برم الهی داری دندون در میاری و کلی غرغر میکنی و همش دوست داری تو بغلم باشی و منم به کاری نمی رسم الانم لالایی و منم کمی وقت کردم برات بنویسم   ایشالله زودتر دندون کوچولوهات دربیان و راحت بشی . الهی بمیرم الانم داری تو خواب ناله میکنی فدات بشم حالا بریم سراغ چند روزی که گذشت تو پست بعدی قربونت بشم مامانی خیلی دوست دارم ...
28 شهريور 1390

نازگلی خسته و مامان خسته تر

دیروز باباجون اینا مهمون داشتن و شما کلی اذیت شدی باباجونتم همش دوست داشت توی بغلش باشی و شما هم از دیدن این همه چهره های غریبه وحشت  میکردی و گریه میکردی منم بی نهایت ناراحت و عصبی بودم و دوست داشتم تو بغل خودم بودی بابا سعیدم سر کار بود خلاصه شما دیگه واقعا فجیع گریه میکردی و من اومدم از باباجونت بگیرمت که بردت تو کوچه منم از ناراحتی اومدم پایین و از در حیاط رفتم پیش مامان جون که داشت تو حیاط مرغ سرخ میکرد دیگه باباجون دید نمی تونه از پست بربیاد صدام کرد برم بیارمت و بعد توی بغلم سرت رو فرو کرده بودی و سوزناک گریه میکردی منم واقعا ناراحت بودم و بعد ساکتت کردم بهت شیر دادم و سوپ ام خوردی و رفتیم بالا و با خودم بردمت توی آشپزخونه و نشون...
21 شهريور 1390

واکسن یکسالگی

  سلام عسلم امروز با یک هفته تاخیر به خاطر سرما خوردگیت رفتیم واکسن یکسالگی ات رو زدی و الهی بمیرم کلی گریه کردی و مامانی رو صدا میزدی ببخشید عزیزم برای خودت خوبه ایشالله که هیچ وقت مریض نشی مردم و زنده شدم از بس ناراحت دخملم بودم الحمدالله به خیر گذشت     بعدش با هم رفتیم کلی برات خوراکی خریدم آخه توی روز بعد اینکه غذا و میان وعدت رو خوردی اجازه داری یکم هم هله هوله بخوری ولی نه پفک نه چیپس نه لواشک و اینا رفتیم برات بیسکوییت و کلوچه و مغز بادام و مغز تخمه برات خریدم شیر هم خریدم و اومدیم یه مسیری رو هم پیاده اومدی و بعد عمه باباجون از دزفول اومده بودند با بابا جون و مامان جون رفتیم دیدنشون و کلی خودتو لوس ...
19 شهريور 1390

امان از سرماخوردگی !

سلام طلا از جمعه تا حالا سرما خوردی و مامانی من اصلا حال و حوصله مریضی و بی حالی تو ندارم الهی بمیرم برات مامانی همش تو خواب ناله می کنی بینیتم گرفته دیشبم سرفه میکردی قطره استامینوفنم نمی خوری برات شیافش رو گذاشتم عروسک مامانی خیلی هم کم غذا شدی همش دلت اسنک و پفک میخواد قربونت برم به خدا اینا اخه بده ایشالله که زودتر خوب بشی و واکسن یکسالگی ات رو هم بزنیم و تموم بشه گل مامان
14 شهريور 1390

قند عسل تولد قمریت مبارک باشه !

  سلام عسلم الان لالایی امروز تحریمت کردم بعداز ظهر نخوابوندمت و الان با یه عالمه گریه خوابیدی چه کار کنم شبا تا 2 و 3 بیداری نمیذاری بخوابم صبحاهم تا 1 میخوابیم من از خواب توی روز متنفرم اصلا خواب شب یه چیز دیگه هست برای رشد خودتم مفیده بعدشم نمی تونم صبح بهت صبحونه بدم که میگن صبحونه باید قبل ساعت نه باشه که مفید باشه مثلا امروز ساعت 2 صبحونه یا همون ناهار خوردی که باید تا ساعت 2 4 وعده غذا میخوردی مامانی برای خودت خوبه سحر خیز باشی قربونت برم ایشالله تا خود صبح لالاکنی و بیدار نشی حسابی استراحت کنی نفسم انشالله فرداهم روز خوبی داشته باشیم قربونت برم امشب شب قدره میدونی پارسال همچین شبی من بیمارستان بودم و شما به دنیا اومدی چه ...
30 مرداد 1390

الهی مامانت برات بمیره آخه دخترم اوخ شده !

سلام گل مامانی الهی بمیرم برات دو سه روزه پاهات از جیشت سوخته الهی من برات بمیرم خیلی وحشتناک سوخته نمی دونم چرا یکدفعه این جوری شد تنها یک بار تو این یازده ماه پات سوخته بود اونم برای دندون در آوردنت بود من و بابایی میگیم شاید دوباره میخواهی دندون در بیاری عزیزم   اصلا برام عجیبه مامانم یعنی مامان جون شما همش بهم میگه من خیلی زود زود پوشکت رو عوض میکنم باورت میشه یه وقتهایی با یه بار جیش کوچولو پوشکت رو عوض میکنم میگم نی نی ام گناه داره تازه هر بارم بدون استثناء با شامپو نی نی پاهات رو میشورم و بعدش کلی کرم ایروکس برات میزنم پوشکتم ضد حساسیته مهمونی هم بریم برات دستمال مرطوب ضد حساسیت خریدم نمی دونی چقدر پوشک و دستمال مرط...
24 مرداد 1390

دختر خوشتیپ مامانی و بابایی !

  سلام نفسم دیروز افطار خونه آقاجون دعوت بودیم شما هم تیپ زده بودی خفن الهی قربونت بشم عزیزم این لباسیه که مامانی پسند کرده ولی خاله ناهید عزیز از طرف دایی سید علی برا شما خریده دایی و خاله مهربون ممنون   دیروز  حدودهای ساعت 7 رفتیم خونه مامان جون اینا و شما تیپ زده بودی و همسایه های مامان جون اینا هم تو کوچه بیکار و علاف بودند و حسابی من و تو بابایی رو دید میزدند ما رفتیم خونه مامان جون تو و علی پسر خاله فاطمه داشتید بازی میکردید و من اومدم بغلت کردم همین که بغلت کردم بیچاره علی از پشت رفت تو شیشه میز تلویزیون و شیشه خورد شد منم هول نشستم علی رو در بیارم تو هول کردی یه عالمه جیغ زدی چه وحشتناک بود خدا خیلی به ...
18 مرداد 1390