نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

شیطونی های نازنین زهرا

نازگلی خسته و مامان خسته تر

1390/6/21 16:24
نویسنده : مامانی
684 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز باباجون اینا مهمون داشتن و شما کلی اذیت شدی باباجونتم همش دوست داشت توی بغلش باشی و شما هم از دیدن این همه چهره های غریبه وحشت  میکردی و گریه میکردی منم بی نهایت ناراحت و عصبی بودم و دوست داشتم تو بغل خودم بودی بابا سعیدم سر کار بود خلاصه شما دیگه واقعا فجیع گریه میکردی و من اومدم از باباجونت بگیرمت که بردت تو کوچه منم از ناراحتی اومدم پایین و از در حیاط رفتم پیش مامان جون که داشت تو حیاط مرغ سرخ میکرد دیگه باباجون دید نمی تونه از پست بربیاد صدام کرد برم بیارمت و بعد توی بغلم سرت رو فرو کرده بودی و سوزناک گریه میکردی منم واقعا ناراحت بودم و بعد ساکتت کردم بهت شیر دادم و سوپ ام خوردی و رفتیم بالا و با خودم بردمت توی آشپزخونه و نشوندمت بهت شیرینی و به به دادم که گریه نکنی بعد بابا جون دوباره اومد شما رو بگیره منم گفتم گریه کرد صدام کنید چه کار کنم مامانی آخه خلاصه اومدم دیدم نیستی گفتم پس نازنین زهرا باباجون گفت دادتت دخترا ببرنت پیش خودشون حالا کجا تو راه پله ها که اومدم بیارمت باباجون گفت بذار باشه و منم اومدم به یه بهونه دیگه بیرون که عمه سمیرا اومد دید من توی راهرو وایستادم گفت چرا این جایی گفتم نازنین بالای پله هست می ترسم برم تو اونم دستش درد نکنه بچه ها رو دعوا کرد و تو رو گرفت آورد داد بهم و خیالم راحت شد کی بشه بزرگ بشی مامان به خدا مامانی اگه بدونی دیروز چقدر اذیت شدم همش هم به خاطر اینکه دلواپس تو بودم الهی مادرت بمیره بعد ناهار رفتم کمک کنم ظرف ها رو بشوریم و جمع و جور کنیم اومدم دیدم بالش آوردی خودت خوابیدی بمیرم الهی ببخشید مامانی قربونت بشم الهی

 البته اینم بگم مامانی باباجون از بس دوست داره همش میخواد بغلش باشی آخه عمه ها هردوتا پسر دارن و شما تنها نوه دختر هستی بعله طلاطلایی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)