دختر خوشتیپ مامانی و بابایی !
سلام نفسم دیروز افطار خونه آقاجون دعوت بودیم شما هم تیپ زده بودی خفن الهی قربونت بشم عزیزم این لباسیه که مامانی پسند کرده ولی خاله ناهید عزیز از طرف دایی سید علی برا شما خریده دایی و خاله مهربون ممنون
دیروز حدودهای ساعت 7 رفتیم خونه مامان جون اینا و شما تیپ زده بودی و همسایه های مامان جون اینا هم تو کوچه بیکار و علاف بودند و حسابی من و تو بابایی رو دید میزدند ما رفتیم خونه مامان جون تو و علی پسر خاله فاطمه داشتید بازی میکردید و من اومدم بغلت کردم همین که بغلت کردم بیچاره علی از پشت رفت تو شیشه میز تلویزیون و شیشه خورد شد منم هول نشستم علی رو در بیارم تو هول کردی یه عالمه جیغ زدی چه وحشتناک بود خدا خیلی به علی رحم کرد بعد آقاجون اومد علی رو برد و منم تو رو دادم به بابایی نیم ساعت نشده مریم کوچولو خواهر علی دادشی اش رو بغل کرده بود اومد بیاد این طرف پرده یه متکا پشت پرده بود ندید با سر دو تایی افتادند و کلی گریه خاله زهرای احساساتی هم گفت من طاقت گریه مریم رو ندارم و کلی گریه کرد خلاصه آشفته بازاری شد دیگه اقاجون صدقه کنار گذاشت ولی این چشم های همسایه های نظر تنگ کلی حالمون رو گرفت بگذریم شبم بابایی بعد افطار رفت سر کار ما هم تا 10 و نیم بودیم و اومدیم شما لالا کنی قربونت بشم الهی
اینم لباس ناس ناسیت
ماشالله و لا حول و لا قوه الا بالله علی و عظیم