نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

شیطونی های نازنین زهرا

مامان قربون حرف زدنت بشه الهی

  سلام سلام گل دخترم فدات بشم الهی قند عسل خانم طلای من جدیدا دو تا کار و بهت یاد دادم که کلی کیف میکنم که داری بزرگ شدنت رو بهم نشون میدی اول اینکه میگم مامان رو چندتا دوست داری ؟ دوتا دستات رو بالا میاری و میگی *اه* یعنی ده   دومم اینکه میگم نازگلی گربه چی میگه ؟ میگی : مم مم مم   قربونت بشم با این حرف زدنت وسایلات رو هم میشناسی میگم برو تو خونت می ری تو خونت میگم برو توی اتاقت یا با انگشتت اتاقت رو نشون میدی یا می ری توی اتاقت میگم استخرت کو نشونم میدی   دیشب برای اینکه زیر باد مستقیم کولر نباشیم جلوی در آشپزخونه پشتی گذاشتیم و اونجا خوابیدیم صبح که بیدار شدیم شما اشاره به پشتی میکردی و بعدش اشا...
21 شهريور 1390

پیشرفتهای فرشته مامان

      سلام طلای مامان امروز یک هفته از یکسالگیت میگذره و من نمی دونم چرا با یه چشم دیگه بهت نگاه میکنم احساس میکنم دقتت بیشتر شده و حساس تر و با هوش تر شدی ماشالله   خدایا شکرت که دخمل به این گلی رو به ما دادی   حالا بریم سراغ کارهای جدیدت اول اینکه عروسک های دختر رو میشناسی و بیشتر از بقیه عروسک ها باهاشون بازی میکنی دیروز توی خونت برده بودیشون و دو سه بار دیدم که دولا میشی و میبوسیشون دوم اینکه دیگه میتونی دستت رو روی شونم بذاری و یه پاتو بیاری بالا جوراب یا کفش بپوشی و تعادلت رو حفظ کنی ماشالله سوم اینکه ماشالله بزرگ شدی دو تا کتونی سفید صورتی و سفید آبی ات و...
16 شهريور 1390

دختر باهوش مامان !

جگر طلا ماشالله هزار ماشالله خیلی باهوشی ها هفته سوم ماه رمضان بابایی افطارها خونه نمیومد برا همین ما میرفتیم خون مامان جون اینا یک روز خاله فاطمه هم اومد و علی با اسباب بازی هات بازی میکرد و شما هم پیشش نشسته بودی و دیدی عی چطور حلقه ها رو میاندازه توی جاشون و یادگرفتی و از بعد اون با حلقه هات کلی مشغولی   ماشالله به تو دخمل بلا   روز تولدتم دیدی علی داره با توپ و حلقه برج میسازه شما هم از بعد اون یادگرفتی تا 3 تا مکعب رو روی هم بگذاری قراره بابایی ببرتمون برات اسباب بازی های فکری سن یکسال تا یک سال و نیمی رو بخریم امروزم میخوام برات تخته مغناطیسی بخرم آخه دیگه باید خط خطی کردن و نگه داشتن مداد تو دستای کوچولوت رو یاد ب...
13 شهريور 1390

تولد یکسالگی !

    سلام عزیزم یکسالگیت مبارک انشالله صد و بیست ساله بشی قربونت برم روز عید فطر مصادف شد با روز تولد جیگر من برای همین ما هم تصمیم گرفتیم برا طلا خانم تو این روز قشنگ یه تولد کوچولو و ساده بگیریم و به همه بگیم چقدر تو این یکسال از بودن این فرشته کوچولو خوشحال بودیم و میخواییم برا بودنش جشن بگیریم  البته چون خونمون خیلی جا نداشت فقط مامان بزرگای نازگلی و پدر بزرگا و خاله ها و عمه و دایی جونش بودند و یه جشن تولد کوچولو برا طلا خانم گرفتیم از دو روز قبلش با بابایی براش اتاقش رو تزیین کردیم و خونه رو حسابی تمیز کردم و خلاصه حسابی مشغول بودم هرچی هم بابایی اصرار کرد از بیرون شام بگیریم خودم غذا پختم برا تولد دخت...
12 شهريور 1390

سومین مروارید دخترم !

    عرسکم ملوسکم نفسم حیف که خوابی گازت بگیرم چند روزه لثه بالات ورم کرده و سفیدی دندونت پیدا شده ولی دندونت در نیومده دیشب داشتم دهن گوچولوت رو نگاه میکردم یه چیز جالب دیدم و کلی خندیدم میدونی دندونهای نیش بالات زودتر از دوتا وسطیها در اومدن البته یه کوچولو نیش زدند ولی بالاخره زودتر از اونها در اومدند به نظرم خیلی جالبه آخه هنوز ندیدم کسی این جوری دندون در بیاره فسقلی خلاصه که مبارکت باشه مامانی چرخش به شادی برات بچرخه شوخی کردم انشالله هیچ وقت دندونهای کوچولوت رو کرمهای بدجنس نخورن قربونت بشم الهی ...
7 شهريور 1390

شیطون خاموم ! کارهای جدیدت !

             سلام خانم مامان عزیزم نمیدونی چقدر این روزها ماشالله بلا شدی من و بابایی همش میخواهیم بخوریمت   به پیام بازرگانی مخصوصا بادی فیش خیلی علاقه داری مهربونم تا پیام بازرگانی خصوصا این یکی پخش میشه شادیتو به من و بابا منتقل میکنی و نگاهمون میکنی و دست میزنی چراغ هم دیگه کامل میشناسی و شما باید چراغها رو خاموش روشن کنی و زنگ آیفون رو هم میدونی چیه و به خونه هرکی میرسیم با انگشت قشنگت زنگ میزنی غذاتم خودت انتخاب میکنی مثلا سر سفره اشاره به هرچی دلت بخواد میکنی و فقطم همون رو میخوری مثلا اول غذا بعد آب بعد ماست خدا نکنه سر سفره دوغ باشه ما رو میکشی تا ...
6 شهريور 1390

اولین شب قدر با حضور یه فرشته کوچولو !

         سلام نفس مامان خوبی قربونت برم امشب شما نتونستی احیا نگه داری چون دیشب نخوابیدی و خوابت میامد برا همین لالایی انشالله بزرگ شدی با هم احیا نگه میداریم نفس من ولی عبادتا تو کردی حالا عکسهاشو میذارم بزرگ شدی ببینی قربونت برم   ماشالله و لا حول ولا قوه الا بالله علی العظیم دختر با حجاب مامان انگار که یه فرشته از آسمون شدی مامانی قربونت بشم دخترم داره دنبال صفحه دعای امشب میگرده   نفس مامان قبول باشه   دید مامانی قرآن سر گرفته حالا داره قرآن سر میگیره قرآن پشت و پناهت باشه انشالله مامانی ماشالله و لا حول ولا قوه الا بالله عل...
29 مرداد 1390

ماشالله به تو دختر عزیزم * اولین پیاده روی گل نازم *

  سلام خانمی خوبی جگرم مامانی فدات بشه امروز برای اولین بار شما پیاده روی کردی از خونه خودمون تا خونه آقاجون اینا تقریبا بیشتر راه رو راه رفتی فدات بشم مسافت اولین پیاده روی شما از لحاظ مسافت 72 قدم و از لحاظ زمانی دو دقیقه بود که شما 720 قدم و 20 دقیقه ای رفتی البته شوخی میکنم ولی خوب منم عجله ای نداشتم شما بازی کنان و شیطونی کنان میرفتی به کوچه آقاجون اینا که رسیدیم یه دخمل همسایه مون که اونم اسمش نازنین فاطمه هست اومد گفت دست نی نی رو بگیرم و اونم یه دستت رو گرفت با هم تا خونه آقا جون اینا رفتیم که شما هم شیر دست نی نی رو میخواستی بلا خانم قربونت برم الهی راه رفتنت مبارک باشه قربون قدمات برم مامانی   ...
27 مرداد 1390