نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

شیطونی های نازنین زهرا

نازنین زهرا و رنگها

چند روز پیش با بابایی رفتی پارک و مداد رنگی خریدی میریزی شون زمین و رنگهای شاد مثل پرتغال (نارنجی ) سبز زرد و سری آبی ها شامل :صورتی و قرمز و آبی * !!! رو برمیداری قهوه ای و مشکی و بنفش پر رنگ رو میندازی زمین میگی نه مرسی مداد رنگی دارم !!!   * رنگهای صورتی و ابی و قرمز رو وقتی ازت میپرسم بلدی اما وقتی میخواهی جمع ببندی به این سه رنگ میگی آبی هام حالا چرا نمی دونم ؟ رنگهایی که بلدی هم نارنجی که بهش میگی پرتغال زرد سبز که میگی سز صورتی که بهش میگی صونتی  قرمزکه میگی گمز آبی   ...
28 مهر 1391

اولین دوست !‏

سلام‏ ‏نازگل‏ ‏کوچولو‏!‏‏ ‏امروز‏ ‏باهم‏ ‏رفتیم‏ ‏پارک‏ ‏بابا‏ ‏کار‏ ‏داشت‏ ‏و‏ ‏رفت‏ ‏دنبال‏ ‏کارش‏ ‏‏ ‏ما‏ ‏هم‏ ‏رفتیم‏ ‏سرسره‏ ‏سوار‏ ‏بشی‏ ‏یه‏ ‏دختر‏ ‏کوچولو‏ ‏بود‏ ‏شاید‏ ‏4‏ ‏سالش‏ ‏بود‏ ‏هرکی‏ ‏رو‏ ‏میدید‏ ‏بهش‏ ‏میگفت‏ ‏بامن‏ ‏دوست‏ ‏میشی‏ ‏و‏ ‏چون‏ ‏یکمی‏ ‏هوا‏ ‏سرد‏ ‏شده‏ ‏بود‏ &rl...
23 مهر 1391

اوپادم

سلام سلام مامان خانم تنبل شدم و کمتر برات مینویسم همشم به خاطر اینه که همه وقتم برای توی میگذره عصرها حدود یک ماهه نمیخوابی تا شب بخوابی برای همینم من وقت نمیکنم برات بنویسم جدیدا بی نهایت ترسو و محتاط ( نمیدونم درست نوشتم یا نه؟ هزار ساله این کلمه رو ننوشتم ) شدی کافیه توی جای خیسی پا بذاری زانوهات رو جمع میکنی خم میشی و میگی اوپادم (افتادم ) و گریه میکنی توی اتاقتم وقتی تاریکه امکان نداره بری میگی تارییییییییییییکه (ی رو میکشی و میگی ) نمیدونم این ترس گذراست یا نه یه کتاب دارم توش همه چیز مال نی نی ها رو نوشته باید برم ببینم توش درباره این چی نوشته به نظر خودم بهترین کار اینه به روی خودم نیارم میترسی و نشونت بدم اگر ...
2 مرداد 1391

نازنین زهرا و آشنایی با رنگها

نازی خانم ما داره کم کم رنگها رو یاد میگیره اول از همه هم آبی توی اسباب بازی ها میدویی اونی که آبیه رو نشون میدی میگی آبی رنگ آسمون کتاب داستانهات رو میگی آبی لباس هرکی آبی باشه میگی آبی زرد و قرمزم خیلی کم داری میگی خیلی مثل آبی نمیشناسیشون ولی همینم خیلی خوبه ماشالله عزیزم
16 خرداد 1391

نازنین زهرا داره خانم میشه ! قسمت 3

سلام دختر گلم خوبی مامانی وقتی از خواب بلند میشی بهت میگم سلام خوبی مامانی خوب خوابیدی یه بار میگی آیه (آره ) یه بار میگی (بیه ) بله و هر از چند گاهی میگی مموم (ممنون) قربونت برم دیروز بعد از ظهر پای کامپیتر بودم دویدی اومدی گفتی مامان بی بی منم گفتم الکی میگی بری حمام بردمت دم حمام تا حوله ات رو بیارم هی خم میشدی میگفتی مامان بی بی منم اومدم بردمت توی حمام دیدم داری پی پی میکنی و نمیخواستی جیشت بیاد تا بری توی حمام آفرین دختر گلم دیشبم پی پی ات رو شستم داشتم پوشکت میکردم یکهو گفتی مامان بی بی منم گفتم آره مامان بی بی ات رو عوض کردم تمیز بشی بعد گفتی بی بی حمام منم گفتم مامان پی پی داری ؟ گفتی آیه (آره ) و تا رفتیم سرپات کردم جیش کردی و ...
12 خرداد 1391

نازنین زهرا و آشنایی با اشکال

سلام مامان قربونت بره کم کم میخواهی بیدار بشی منم تند تند برات مینویسم حدود چند ماهی میشه برات استوانه هوش خریدیم ولی خیلی باهاش بازی نمیکردی از هفته پیش خودت میری میاریش باهاش بازی کنیم شکل دایره و مثلث و پنج ظلعی رو خوب تشخیص میدی و توی جای خودش میاندازی سه تا هم گل داره که چهار پر و 6 پر و 8 پرند اونا رو بیشتر وقتها درست میندازی ولی دقت نمیکنی میخواهی زودی تمومش کنی برای همین به زور کیخواهی تو جای اون یکی بندازی ولی خیلی خوب باهاش بازی میکنی   پازل چوبی اتم که اشکال حیوانات رو داره از روی جاشون با توجه به کوچیکی و بزرگی اش حفظ حفظی آفرین به تو دختر نازنین
11 خرداد 1391

نازنین زهرا و آشنایی با حیوانات

دختر گلم از چند وقت پیش اسم بعضی حیوانات مثل اسب و مرغ و هاپو و جیک جیک رو یادگرفته بودی توی پازلاتم مار و سنجاب و میمون و شیر و ببر و پرنده رو میشناختی چند روز پیش برات کتاب آشنایی با پرندگان رو گرفتیم  الان شما صفحاتش رو که ورق میزنی دیگه اسم اینها رو بلدی اوغاغ (الاغ) ببع (ببعی ) باو (گاو) موغ (مرغ) اس (اسب ) مومون (میمون ) سجاب (سنجاب ) بیل (فیل ) اپو (هاپو ) به شیرم میگی بابا !!! به خرسم میگی آقاده هر اسمی رو هم که یادت بره میگی بب (ببر ) قبلا فقط این جوری بازی میکردیم که من میگفتم مثلا مار کو میگفتی این اما حالا علاوه بر این بهت میگم ورق بزن مثلا شیر رو پیدا من یا کتاب های دیگه رو میدم دستت از توش...
10 خرداد 1391

نازنین زهرا دیگه داره خانم میشه ! قسمت 2

جیگر مامانی از دو شب پیش دیگه وقتی میخواهی جیش کنی میدویی میایی میگی بی بی (پی پی ) حمام بعد با هم میریم حمام حیاط ( به دستشویی میگی ) یا حمام و آب بازی میکنی هرچند بیشترش نمیتونی خودت رو کنترل کنی و توی پوشکت کارت رو میکنی ولی من برای اینکه تشویق بشی حتی اگر درحال غذا خوردن یا کاری هم باشم کارم رو میذارم میبرمت دستشویی تا هم اعتماد به نفست قوی بشه هم بدونی وقتی جیش داری کارت رو رها کنی و اول باید بری دستشویی  
6 خرداد 1391