نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

شیطونی های نازنین زهرا

نخوام

سلام دختر ناز نازی کلمه جدیدی که از دیروز یاد گرفتی نخوامه یعنی نمی خوام دیشب من : نازنین زهرا بیا از روی میز پایین ؛ تو : نخوام بابایی : نازنین زهرا برو کنترل رو برای بابا بیار ؛ تو : نخوام من : نازنین زهرا بیا بخواب ؛ تو : نخوام      
1 تير 1391

شیرین زبونی های نازنینی

سلام گلم تند و خلاصه مینویسم چون خوابت سبک شده و هر لحظه ممکنه بیدار بشی جدیدا بهت میگم نازنین زهرا الهی که من ... تو هم میگی ادات شم (فدات شم ) نازنین زهرا : مامان الو بابا (به بابا زنگ بزنیم ) وقتی بابا جواب میده میگی : انو ننام بابا نیستی (الو سلام بابا نیستی ) زود پاشو بیاد زودی زودی دیشب داشتیم آی فیلم هزاران چشم رو میدیدم دختره گفت مامان بابا اومد تو هم اومدی حوله ات رو که روزها به جای پتو میاری میندازی رو بابا آوردی گفتی بابا نیستی گریه بعد دمر شدیی الکی صدای گریه در آوردی و با حولت مثلا اشکاتو پاک کردی روزها که بابا خوابه یه حوله ی کوچولو داری میگی بابا سرده و میندازی روی بابا میگی پبو (پتو ) دیشب هم بالاخره به بستنی گفتی ب...
25 خرداد 1391

نازنینی و شیرین زبونی های جدید

سلام گلم ماشالله اینقدر داری سریع پیش میری که یه وقتهایی ازت جا میمونم هر چی میشنوی تکرار میکنی و مهمتر هرچی میشه و هر اتفاقی می افته با کلمات توصیفش میکنی از پنج شنبه هم جمله گفتن رو یاد گرفتی اولین جمله ای هم که گفتی توی حمام گفتی : نانا شم (دراز بکشم ) بقیه جمله های که میگی : بیریم ددن (بریم ددر )  ام بوخونم (غذا بخورم )  بابا داجایی (بابا کجایی ) نینی به به بده بوخویه (بلند ترین جمله اته ), تلفن رو میگیری دستت میگی :انو ننام داداس اجاس (الو سلام دایی کجاست ) بابا زودی پاشو  , بابا ناناست هم بقیه جملاتی اند که میگی کلمات جدید هم : اوفاد : افتاد نانه : خاله(تا الان خاله جون هات رو به اسم صدا میکردی ) داداس :...
21 خرداد 1391

نخیر , نه اصلا

طلا خانم دیگه از کلمه نه به تنهایی استفاده نمیکنی یا میگی نغیر (نخیر ) یا بیشتر میگی نه اسن (اصلا)   و اصلا رو توی یک مواردی به کار میبری که میخوام گازت بگیرم مثلا داری کارتون میبینی دیگه نمیخواهیش دستت رو جلوی صورتت تکون میدی میگی نه اسن اسن مامانی: نازنین زهرا به حرفم گوش میکنی تا برات کتاب بخونم : نازنین زهرا : نه اسن مامانی : نازنین زهرا رفتی پیش عمه بهت خوراکی داد ؟ نازنین زهرا : نه اسن مامانی : نازنین زهرا بریم خونه آقاجون هر وقت گفتم میایی خونه : نازنین زهرا : نه اسن مامانی :نازنین زهرا صبحونه میخوری : نازنین زهرا : نه اسن  
12 خرداد 1391

قربون شیرین زبونیات

یعنی شدی عسل یه طوطی شکر شکن هرچی میشنوی به لهجه ی عسلی و شیرین ات تکرار میکنی دیشب _ مامانی برات آقاده بذارم (به کارتون میگی آقاده ) نازنین زهرا : نه کارتونی !!! _ مامانی بریم خونه بابا هنوز نیومده : نازنین زهرا : بابا هنوش(هنوز)  ؟ _ مامانی : نازنین زهرا سبد اسباب بازی هات رو نریزی ها نازنین زهرا : باسه (باشه ) و لحضاتی بعد سبد خالی و کف اتاق پر اسباب بازی ...نازنین زهرا روی چهار دست و پا : نرجس بای سا بای سا (وایسا وایسا ) من یه وقتهایی میخوام دنبالش کنم میگم وایسا وایسا اومدم مثلا حالا فکر کرد سبد رو ریخته میخوام دنبالش کنم هی می گفت بای سا _ نازنین زهرا : بانا ؟ ایجازه ؟ (برم بالا اجازه ؟) مامانی : باباجون و مامان جون خ...
7 خرداد 1391

نازنین زهرای شیرین زبون

سلام عسلم دیگه خانم شدی و از شیر گرفتمت شکر خدا هنوز سراغش رو میگیری ولی دیگه نمیخواهی و بهش وابسته نیستی شکر خدا دیگه کم کم خودت کلمات رو کنار هم میذاری و خودت از کلمات جدید استفاده میکنی وقتی میخواهی بشینی از وقتی تصمیم به نشستن میگیری تا به جای دلخواه نشستن برسی صد بار میگی : بیشینم وقتی بابایی یا من غذا مون رو تموم میکنیم تو برمیگردی میگی : بخول (بخور) وقتی میخواهی پای کامپوتر بشینی هر کی پای کامپیوتر باشه رو پاشو میگیری میگی : پاشو .... من ....بیشینم .....زود وقتی حمامی اگر با بابایی رفته باشی صدا میزنی : نرجس ...حوله ....زود وقتی میخواهی بری پیش باباجونت چون من بیشتر وقتها میگم نیستن میایی میگی : بانا (بالا ) ایجازه (اجازه ...
6 خرداد 1391

سعید جون !

چند روز بود یاد گرفته بودی به جای مامان به من میگفتی تنرجس مخصوصا وقتی می خواهی صدام کنی میگی : نرجس   الانم چند روزه یاد گرفتی به بابا میگی سعید جون هر وقتم میخواهی صداش کنی میگی : دعید جون(سعید جون )   اینقدرم قشنگ میگی که نگو   قبلا میگفتم اسم مامان چیه میگفتی مامان اما حالا می گی : نرجس   اسم بابا هم قبلا میگفتم چیه میگفتی بابا حالا میگی : دعید جون (سعید جون )
31 ارديبهشت 1391

نازنین زهرای شیرین زبون

      سلام دختر نازنینم قربونت برم که هر روز شیرینتر از روز قبل میشی عزیزم   کم کم خودت به صورت خود جوش کلمات رو کنار هم قرار میدی و دو کلمه ای حرف میزنی   مثلا دیشب من پای کامپیوتر بودم دویدی اومدی میگی : پاشو پاشو منم گفتم بذار از برنامه بیام بیرون بعد ایندفعه میگی : پاشو زود پاشو زود پاشو   به خوراکی هم نمیدونم از کجا یاد گرفتی میگی ب ب یعنی به به   من وقتی خیلی احساسی میشم سفت بغلت میکنم بهت میگم ننه ننه تو هم جدیدا احساساتی که میشی بابا یا من یا هرکی رو بغل میکنی میگی ننه ننه   یاد گرفتی منو نرجس صدا میکنی و بعد خجالت میکشی و میخندی   به خاله مرضیه هم اینقد...
24 ارديبهشت 1391

مامان رو بیشتر دوست داری یا بابا ؟

سلام شیطون خانم   وقتی ازت میپرسیم مامان رو بیشتر دوست داری یا بابا ؟ میگی بابا   وقتی میپرسیم بابا رو بیشتر دوست داری یا مامان ؟ میگی مامان   وقتی میگیم به(خوراکی ) رو بیشتر دوست داری یا مه (بستنی )؟ میگی مه   وقتی میگیم مه رو بیشتر دوست داری یا به؟ میگی به   حالا فهمیدی چی شد ؟ آخریه رو میگی هر کدوم از مفعولهایی که دوم گفته بشه تو ذهنت میمونه شیطون بلای طلا
1 ارديبهشت 1391