نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

شیطونی های نازنین زهرا

شیرین زبونی های جدید

سلام عزیزم ببخشید که وقت نمیکنم برات تند تند بیام بنویسم این هفته که گذشت عمه سعیده اومده بود پیشمون و تو حسابی با امیر عباس مشغول بودی و منم مشغول شما دو تاو وقت نشد به وبت بیام نازی خانم یاد گرفته سر افطار یا بعد نماز میگه ببول باشه (قبول باشه ) هرکی هم بیاد خونمون بهش میگه : بفما(بفرما) خوش آمدید کلا لغات زیادی بلدی به قول بابایی ماشالله خیلی جلو تر از سنت رفتار میکنی و حرف میزنی کاملا  بلدی تعارف کنی تشکر کنی توی هر موقعیتی لغت مناسب رو بگی ماشالله کم کم جمله هم از سه کلمه تا چهار کلمه هم میگی ماشالله وقتی هم من به کسی چیزی میدم برمیگردی میگی تشتر (تشکر ) یعنی اون طرف از من تشکر کنه امکان نداره کسی بهت چیزی بده نگی ممنو...
15 مرداد 1391

مردم

سلام قشنگم تند تند بنویسم داری بیدار میشی دیشب با عمه سعیده و صدیقه و فاطمه و مامان جون داشتیم آلبوم هامون رو میدیدیم بعد تو به مامان جون یه عکس من و بابایی رو نشون دادی گفتی مامان بابا؛ مامان جون گفت تو کجایی ؟ یکم فکر کردی گفتی مردم (دور از جونت ) !!!       ...
10 مرداد 1391

دخر

هفته پیش هر روز بعد از ظهر که بابایی سر کار بود میبردمت پارک چند روزی هم با مامان جون و خاله ها و دایی رفتیم حسابی بازی میکردی یه روز دیدم ماشالله خیلی خوب میری از پله ها و به نظرم اومد میتونی سرسره پیچی رو بری یه دختری رو صدا کردم گفتم دختر خانم دختر بیا نی نی منم ببر بالا از پیچی بیاد پایین بماند  که من از هولم زود گرفتمت دهنت و سرت خورد به بغل سرسره دیگه از بعد اون یاد گرفتی توی خونه راه میری صدا میکنی میگی دخر (دختر ) یا وقتی میریم پارک هی صدا میزنی میگی دخر بین خانم و آقا فرقش رو فهمیدی ولی به پسرها هم میگی دختر پنج شنبه رفتیم پارک یه پسر بچه توی پله نشسته بود بهش گفتی دخر پاشو بیرم (دختر پاشو برم )
2 مرداد 1391

مامان نرجس سادات

    عزیزم یعنی وقتی این جوری صدام میکنی بند بند وجودم خوشحال میشه و میخنده از بس شیرین و شمرده شمرده بهم میگی مامان نرجس سادات مخصوصا ساداتش رو از هر چیزی که تا حالا شنیدم شیرین تر میگی بابایی غش میکنه برات که این جوری صدام میکنی ...
2 مرداد 1391

اسه لاهه محیم

قربونت برم از چند روز پیش موقع نماز خوندنت میگی اسه لاهه محیم یعنی بسم الله الرحمن الرحیم اولین بار تا اذان گفتن دویدی سجاده کوچولوت رو که چند روز پیش برات خریدیم برداشتی و شروع کردی گفتی اسه لاهه محیم منم داشتم نماز میخوندم کلی جاو خودمو گرفتم نمازم رو نشکنم و نخورمت   ...
25 تير 1391

خوبم !

سلام نانازی نمیدونم چند روزه چی شده خیلی بی حوصله ای و همش گریه میکنی و بهونه گیر شدی ولی اینم چیزی از شیرین زبونی هات کم نکرده چند روزه که نه نزدیک دو سه هفته است یک صفت یاد گرفتی که میگی خوبم حالا کاربرد خوبم گفتن هات مامان : نازنین زهرا میایی بریم دست و صورتت رو بشورم ؛ نازنینی : نه بوبم (خوبم) ( اینجا معنی تمیزم ) مامان : نازنین زهرا میایی بریم جیشت رو عوض کنم ؛ نازگلی : نه بوبم (خوبم )( اینجا یعنی جیش نکردم ) مامان : نازنین زهرا بیا بخوابونمت ؛ نازنین زهرا : نه بوبم ( خوبم) (اینجا یعنی خوابم نمی آد ) بابایی : نازنینی بیا همه بخوابیم ؛ نازنین : نه بوبیم (خوبیم) ( اینم یعنی خوابمون نمی آد ) بابایی : مامان آماده شه ببریمش دکتر ...
11 تير 1391

آنلود

تازگی ها تا بابا میشینه پای کامپیوتر میایی میگی آنلود (دانلود ) چون چند روز پیش روی پای بابا نشسته بودی و بابا کارتون ها رو نشونت میداد میگفت کدوم رو برات دانلود کنم دیگه یاد گرفتی میگی آنلود ...
6 تير 1391