سلام جگرم میدونی دیشب قبل خواب یاد یه بازی بچگی هام افتادم و کلی دلم برا بچگیم تنگ شد میدونی ما حالت سجده میخوابیدیم مامان جون و خاله ها میزدند روی کمرمون مدلی که روی تنبک میزنن و میخوندند : رفتم به باغ پسته دیدم حاج قیلو پنج نشسته گفتم حاج قیلو پنج قیچی این سوزن یا قیچی ؟ بعد یا یک انگشتشون رو می گذاشتن که میشد سوزن یا دو تا که میشد قیچی اگر درست میگفتیم نازی مون میکردند اگرم اشتباه قلقلکمون میکردند چه خوب بود یادش بخیر شبا تا آقاجون بیاد برای این که ما نخوابیم مامان جون گاهی تا یک ساعت برای من و خاله فاطمه و خاله زهرا نوبتی بازی میکرد و یادش بخیر خاله زهرا جر زنی میکرد و چون ...