امروز جمعه بود بابایی قرار بود ما رو ببره گردش که نشد و امروز شما رفتی حمام لحظه ای ننشستی همش دستت رو به گوشه وانت گرفته بودی وایستاده بودی ماهی کوچولو یه بارم افتادی تو وانت با اینکه خیلی آب نداشت حسابی ترسوندیم فینگیلی ولی دیدم محکم دستت رو به دو طرف وان گرفتی که خیلی از اینکارت خوشم اومد آخه دخمل من اصلا نباید بی عرضه و دست پا جلفتی باشه مفهوم شد ؟؟ اگه تو بابات بذارید من چیزی بنویسم همش سر و صدا می کنید و بابا میگه مامانی ببینش شیطونها راستی داربم برات یه آلبوم درست می کنیم تا عکسهای خوشمل تو برات تو وبلاگت بذاریم فعلا هم داری یه جوری که هم سینه خیزه هم بل رفتنه خودت رو به مامانی میرسونی جوجه جون ساعت یک نصفه شبه لالا کن ...