رانندگی نازنین زهرا
سلاممممم سلاممممم من جیگر طلا خیلی شیطون شدم چند روز پیش با بابایی و مامانی رفتیم ددر من چون وقتی با موتور می ریم بیرون جاهای خلوت میرم جلو پای بابایی میشنم تو ماشینم دوست دارم به جای بابایی رانندگی کنم اینقدر غر زدم تا وقتی رفتیم گاز بزنیم رفتم نشستم جلو بابایی و رانندگی کردم الان هم چند روز یاد گرفتم مامانی که چادر سر میکنه دست دسی می کنم که برم ددر باباهم که لباس می پوشه می دوم میرم شلوارش رو می چسبم می خندم تا گول بخوره من ببره ددر . دیگه چکار کنم من شیطون بلام دیگه
نازنین زهرا در حال رانندگی و تفکر
مامانی قربون خنده هات بشه
من با چشم بسته رانندگی میکنم
قام قام
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی