بابا بیا بارون رو درست کن !
سلام دختر کوچولوی قشنگ !
این روزها چقدر بعد از ظهرها طولانی از ساعتی که بابایی میره سر کار ما حوصله مون سر میره تا شب که بیاد خدا رو شکر هفته تموم شد روزی صد بار میایی میگی من بابا رو میخوام دلم برا بابا تنگ شده بابا الو کنیم بابا کجاست بریم بابا رو بیاریم ...
خیلی سعی میکنم حواست رو پرت کنم اما بازم بهونه میگیری و به قول خودت مونتظری !
دیروز اولین بارون پاییزی رو دیدیم هر چند کم بود شما هم می خواستی بری حیاط حوله ات رو انداختم روی سرت که خیس نشی بردمت توی حیاط دستت رو گرفتی نشونم میدی میگی وای مامان دستم آب خورد گفتم مامانی این بارونه یعنی داره از آسمون آب میاد تو هم با اینکه توی فیلمها تا بارون میاد میگی بارونه برات جالب بود یهو نگام کردی و گفتی خوب مامانی بریم بابا الو کنیم بگیم بیاد بارون رو درست کنه خیس نشیما!!!
بعد از ظهرها میایی میگی مامانی قشنگم خوشدلم (خوشگلم ) بیا لباس هات رو بپوشونم بریم ددر !!!
روزها بهت میگم مامانی میخواهی تابت بدم تا بابایی بیاد میگی نه مرسی بابا خودش میاد تو بلد نیستی !!!