یه روز بد !
سلام گل مامانی امروز یه روزیه که من دوستش ندارم یه روز بده بد بد میدونی مامانی همه ی آدما یه روزی به دنیا میان و یه روزی از دنیا میرن همه آدما چه خوب چه بد مثل یه مهمونی رفتن توی دنیا هستن حالا بعضی ها زود تر از مهمونی میرن بعضی ها دیرتر بعضی ها توی این مهمونی به بقیه کمک میکنن و مهربونن و خدا ازشون راضیه بعضیا هم نه خدارو ناراحت میکنن میدونی مامانی پارسال یه همچین روزی البته فردا میشه من یه نفر خوبی رو از دست دادم پارسال آقاجون من (پدربزرگ مادری ام ) بعد 10 سال سختی و مریضی و 40 روز توی بیمارستان بودن و یه عمر عبادت و تلاش برای خدا رفت پیش خدا من به خاطر وضعیت بدی که توی بیمارستان داشت نه بابایی و نه مامان و بابای خودم اجازه ندادن برم دیدنش و بعد روزی که فوت کرد من فرداش تو رو به دنیا آوردم (سالگرد قمری تولدت هم پس فرداست مامانی چون آقاجون حضرت علی رو خیلی دوست داشت و شب ضربت خوردن حضرت علی فوت کرد سالگرد رو به قمری میگیرن ) و تو مراسم ها هم نبودم من خیلی دیر به دیر بهشون سر میزدم شاید 2 یا 3 ماهی یک بار ولی دوست داشتن آدم که کم نمیشه بعدم بنده خدا خیلی سختی ها کشید تا فوت کرد که بیشتر آدم ناراحت میشه خلاصه خدا بیامرزتش میدونی چقدر دلم براش تنگه عزیزم ولی خیالم راحته جای خوبیه دلم براش تنگه خیلی زیاد خیلی مامانی امروز ساعت 5 میریم مراسمش و بعد افطار خونه مامان بزرگ من