کارهای جدید دخملی !

سلام دخمل موطلایی مامانی قربونت بشم الهی دیشبب خوب نخابیدی الان لالایی خوب بخوابی نانازم

امروز یازده ماه و شانزده روزه شدی یعنی 14 روز تا یکسالگی

             کارهای جدید خانم خانما

* اول از همه اینکه یادگرفتی چراغ رو خاموش و روشن می کنی صبحا که بیدار میشی با انگشت ناز کوچولوت مهتابی بالای سرت رو نشون میدی و بعد پیریز برق رو قربونت برم الهی بعد باهم روشنش میکنیم شبا هم با هم مهتابی رو خاموش میکنیم و کلی ذوق میکنی

دیروز تو بغلم بودی و من چراغ آشپزخونه رو خودم خاموش کردم کلی ناراحت شدی منم گذاشتم شما یه بار خاموش روشنش کنی و کلی ذوق کردی نفسم

* کار بعدی دیگه میدونی چایی توی قوریه و میگم چایی کو به قوری اشاره میکنی یا اینکه بین یه لیوان چایی و یه لیوان آب به چایی اشاره میکنی

* وقتی تشنت میشه به کلمن توی آشپز خونه اشاره میکنی

*دست و پات رو میشناسی وقتی میخواییم تاتی کنیم میگم دستت رو بده دستت رو میاری بالا 

وقتی میخوایم بریم بیرون قبلا جوراب رو میاودی به پات میکشیدی که بپوشی حالا هم میدونی جوراب چیه هم وقتی میگم پاتو بیار بالا جوراب پات کنم پاتو میاری بالا

* خیلی حساسی خیلی زیاد قربونت برم دیشب میخواستم پوشکت کنم نمی ذاشتی و فرار میکردی از دستم منم به بابایی گفتم بابا هم یه کوچولو دعوات کرد گریه کردی منم خوابوندمت نیم ساعت بعد از خواب بیدار شدی دوباره بغض کردی تا صدای بابایی رو شنیدی کلی گریه سوزناک کردی بابای هم که خودش ناراحت بود چرا دعوات کرده اومد بغلت کرد بردت بهت بستنی داد باهات بازی کرد بردت توی اتاقت از کمدت اسباب بازی برداری و خلاصه اینقدر باهات بازی کرد تا خنده ات رو در آورد و خودشم خوابوندت

یه رازی رو در گوشی بهت بگم بابایی خیلی دلش کوچیک و نازکه وقتی با هم حرفمون بشه سریع میاد باهام شوخی میکنه و از دلم درمیاره شاید زودی عصبانی بشه ولی زود ترم پشیمون میشه دیشبم تا دعوات کرد ناراحت شد و گفت چون من از دست تو غرغر کردم ناراحت شده تو رو دعوا کرده داشت نقشه میکشید صبح چه جوری از دلت دربیاره که بیدار شدی خلاصه بابایی ما خیلی گله براهمین دوستش داریم دیگه