پیش به سوی تعطیلات !
سلام دختر گلم دوباره لالاکردی و من وقت کردم بیام برات بنویسم عزیزم میدونی امروز چقدر خانم بودی ماشالله نفسم امروز صبح که بابایی از سر کار اومد رفت دوش بگیره منم سریع براش صبحونه آماده کردم و اومد بیرون کلی ذوق کرد و خوشحال شد بعدش رفت دنبال چند تا کار و بانک و اینا البته با آقاجون (بابای مامانی ) بعد رفت کانون چک خونه رو بگیره که فیش رو نبرده بود زنگ زد بهم منم سریع گفتم بمون دارم میام با هم دو فنره رفتیم پیش بابایی با اینکه دوازده ظهر بود و گرم شما هیچی نگفتی و با خوشحالی بیرون رو نگاه میکردی و بعد رفتیم کانون شما رو دیدن کلی از منشی گرفته تا رئیس کانون برات ذوق کردن یکی از کارمندها وسط جلسه بود و با شما هم حرف میزد و میخندید رئیس اونجا هم که خانم خیلی خوب و مهربونیه کلی از من و شما برا بابایی تعریف کرد بعد با بابایی اومدیم خونه ناهار قورمه سبزی پرورشی داشتیم (مامان جون از این به بعد کم کم با روشهای مامان آشنا میشی منظورم اینه که از قبل خورش قورمه تو فریزر داشتیم منم صبح فقط گوشت پختم ظهر ریختم تو خورش ) و بابایی کنار سفره خوابید (الهی بمیرم 24 ساعت بود لالا نکرده بود از دو ظهر دیروز تا دو ظهر امروز )بعد شما هم لالا فرمودی من فیلم همسر مردی دیگر رو دیدم و نیم ساعت خوابیدم و بیدار شدی و سوپتو آماده کردم با هم رفتیم خونه مامان جون خوردی و اومدیم خونه فردا البته دیگه باید گفت امروز پنج صبح مامان جون اینا میرن مشهد انشالله سفر بی خطری داشته باشن و بهشون کلی خوش بگذره شبم بابایی ما رو سورپرایز کرد منتظر بودم بره سرکار که پلاستیک لباس کارهاشو نشونم داد و گفت مرخصی گرفته و امشب نمیره سر کار منم از خوشحالی این شکلی شدم و تا ده روز هم تعطیلات تابستانه هست آخ جونم جون خدا کنه بهمون خیلی خوش بگذره هر چند مسافرت نمیریم ولی انشالله بهمون خوش بگذره و این چند روز روزهای خوب و شیرینی باشه انشالله