ماجراهای دندون درآوردن دخترم و اندر حکایت لباس چی بپوشم های مامانی
مامان قربونت بشه دو روزه دوباره بدنت گرمه و همش گریه و بی قراری میکنی کم غذا شدی و همش لثه های کوچولوت رو میخارونی و دستت رو میخوری با هیچ چیز سرگرم نمیشی قربونت برم انشالله زودتر دندونهای کوچولوت در بیان راحت بشی مامانی نمیدونی چقدر غصه میخورم برات آخه خیلی سخته ما که آدم بزرگیم دندونمون در میگره کلی درد میکشیم اون وقت تو چی میکشی مامانت بمیره الهی مامان قربونت بره نمیدونم دیگه چکار کنم الان دوباره خوابوندمت تا شب که بریم عروسی اذیت نکنی
نمیدونم لباس چی تنت کنم سارافون لی تو یا شلوار پیش بندی تو یا پیراهن سورمه شایدم تاب شلوارک کش دوزی شده ات رو تو چی میگی نمیدونم آخه همه کفشهاتم صورتین نمیشه ست کنم با لباسهات مامانی منم چاق شدم دیگه لباسهام تنم نمیره و طبق معمول نمیدونم چی بپوشم وای از مهمونی رفتن از اینش بدم میاد که چی بپوشم یه عالمه لباس دارم ولی نمیدونم چی بپوشم
شیطون بلا امروز گردنبند مامانی رو کشیدی پاره کردی بهتر بگم شکستی آخه چجوری زورت رسید مامانی ماشالله بهت زنجیرش نیم سانت قطر داشت بلا شانس اوردم دیشب گفتم خوبه یه مدت اون یکی سرویسم رو بذارم تکراری شده همش این گردنمه ولی صبح یادم رفت مامانی قبلا قفل گوشواره اون سرویسم رو کج کردی حالا گردنبند این یکی سرویس رو پاره کردی حالا مجبورم گوشواره این سرویسم رو با دستبند و گردنبند اون سرویس بذارم و موهام رو بریزم رو گوشوارم خیلی تابلو نباشه حالا تا شب باید لباس بابایی رو اتو کنم برا شما لباس آماده کنم بعد ببینم خودم چه کارم دوست دارم خداحافظت باشه گل مامانی