روروئک سواری توی حیاط و بازی با جارو برقی
سلام فرشته مادر خانم گلم دوباره شما لالایی و مامان داره خاطراتت رو مینویسه امروز یکم عجله دارم چون چندتا کار دارم مه باید تا شما خوابی بهشون برسم میخوام لباسهایی که دیروز شستم رو بذارم تو کمد لباسهایی که امروز شستم رو از حیاط بیارم و اتو کنم شیشه ها و آینه رو تمیز کنم فردا مامان جون روضه داره لباس و وساول فردا رو هم آماده کنم ظرفهای ناهارم وقتی بیدار شدی بشورم بعد بریم خونه مامان جون و آخر سر هم بریم بازار مامان یه کمی خرید داره راستی روی بالش ها رو هم باید بکشم و درشونو بدوزم به خاله فاطمه زنگ زدم بیاد باهم بریم بازار انگار خونه نبود حالا اگه تا بعد از ظهر جواب نداد باید خودمون بریم
خوب شیطون بلا بذار از امروزت بگم :
امروز که تا 11:20 دقیقه خواب بودی هرچند هی بیدار میشدی و یه بارم خواب و بیدار بودی پیپی تو عوض کردم
برای ناهار خورشت خلال بادوم درست کرده بودم بابایی هم تا 6 صبح بیدار بود و ساعت 10 دقیقه به یک بیدارش کردم پا شد از اینترنت روزنامه هاشو خوند دست و صورتش رو شست و با شما اومد تو آشپزخونه منم تند تند ناهار کشیدم برا شما سوپ هم کشیدم و خوردیم و بعد بابایی رفت سر کار و دوباره تهنایی شدیم و مامانی میخواست بره توی حیاط لباس پهن کنه که دید شما داری تو روروئکت بی قراری میکنی دمپایی هاتو پات کردم و باهم رفتیم تو حیاط شما تو روروئک بودی و من لباسها رو پهن میکردم یه دفعه گریه گردی اومدم دیدم دمپایی ات کشش گشاده و از پای کوچولوت در اومده و پای نازت رو موزائک داغ سوخت مامانی هم دویید و اومد کفشهاتو برات آورد بعد که لباسها تموم شد یکمی نشستم پیشت و بازی کردی و آفتاب خوردی و چندتا عکس و فیلم ازت گرفتم
و امدیم پایین دوباره تو روروئک بودی تا جارو کنم وسط چارو گریه کردی بیایی بغلم منم گذاشتمت رو فرش و باهات جارو بازی کردم شما نشسته بودی من همینجور که جارو میکشیدم آخرش سر جارو رو مثل اینکه داره تعقیبت میکنه میآوردم سمت و تا میخواستی بگیریش میبردم عقب و شما از خنده غش میکردی هم سرگرم شدی هم من به کارم رسیدم هم یادت رفت به جارو برقی دست بزنی
بعدشم جیشت رو عوض کردم خوابیدی و منم نماز خوندم و یه آلنبات خوردم اومدم سر وقت اینترنت
عزیزم دوست دارم از اینجا تا آسمون هفتم
میبوسمت مامانی گلم