نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

شیطونی های نازنین زهرا

یک هفته ی سخت ولی شیرین ! و تولد مامانی

سلام عسل خانوم تند تند مینویسم تا بیدار نشدی   جیگر طلا تب و دندون در آوردنت یک طرف از سه روز پیش خیلی ناگهانی  و بی دلیل گلو درد و آبریزش بینی و چشم پیدا کردی روز قبل مریضی ات حتی تا خونه ی آقاجون اینا هم نبردمت یا حمام یا اینکه بادی چیزی بهت بخوره فقط یک ربع بیست دقیقه رفتی بالا پیش باباجون اینا تا نصفه شبم خوب بودی حدودهای دو و سه دیدم بینی ات صدا میدی چندتا هم سرفه کردی و از فرداش شروع شد قربون لبهای کوچولوت که وقتی سرفه میکنی شکل غنچه میشه الهی مادرت برات بمیره که بی حالی این قدرم ماشالله باهوشی دارو رو خیلی سریع تشخیص میدی پدر من و بابایی در اومد تا تو یکم شربت بخوری ایشالله که بهتر بشی و بذاری منم لالا کنم میدونی چند شبه...
12 بهمن 1390

عید غدیر مبارک

    ای غدیر خم که هستی روز بیعت با امام  بر تو ای روز امامت از همه امت سلام از تو محکم شد شریعت، وز تو نعمت شد تمام ما به یاد آن مبارک روز و آن زیبا پیام از ولای مُرتضی دل را چراغان می کنیم بـا علی بار دگر تجدید پیمـان می کنیم     سلام ناناز مامانی عیدت مبارک عزیزدلم دیروز عید غدیر بود به قول قمی ها عید سیدها ما طبق هر سال از صبح تا بعد ناهار خونه ی آقاجون اینا می مونیم آخه آقاجون (بابای مامانی ) سیدن و همه می آن خونشون عید دیدنی خانمها هم میان که ما ها رو که دخترهای آقاجونیم و سیدیم  ببینند   ما هم به خاطر این روز بهشون شوکولاتو پول عید...
25 آبان 1390