تاب تاب عباسی در خواب
شب روز مادر رفتیم خونه آقاجون نازدونه قرار نبود شام وایسیم ولی وایستادیم و دیر وقت اومدیم خونه و من وقت نکردم اسباب بازیها و وسایل خانم خانمااز جمله تابش رو جمع کنم صبح پای کامپوتر بودم دیدم جیگر طلا بیدار شد تا اومد برم پیشش دیدم داره میره سمت تابش و با دستش تابش رو گرفت که بایسته و بعدش رفتم گذاشتمش تو تابش هنوز خوابش میومد ولی میخواست تاب بازی کنه اینم عکسش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی