نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

شیطونی های نازنین زهرا

شیرین زبونی های نازنین زهرا

1391/6/15 23:04
نویسنده : مامانی
393 بازدید
اشتراک گذاری

گل مامانی این روزها خیلی شیطون و به قول مامان حدیث بلا شدی (یادش به خیر من اون موقع ها تو رو نداشتم هر وقت سراغ حدیث کوچولو رو میگرفتم مامانی اش میگفت یک بلایی شده الانم رفتن شبستر امیدوارم هرجا هستن سالم و شاد باشن مامانی حدیث خیلی دلم براتون تنگ شده انشالله به زودی همدیگر رو ببینیم )

خب از شیرین زبونی هات بگم که هرچی بگم کم گفتم البته هرکی میخونه ماشالله یادش نره ها !!!

مامانی آبو نوشن کن !

هر وقت میخواهی بری حمام یا دستات رو بشوری میگی برات آب رو روشن کنم یعنی بازش کنم !

علی منو خورد !

روز تولدت تو و مریم دختر خاله ات روی صندلی توپی نشستید و علی داداشی مریم رو راه نمیداید بعد بنده خدا علی اومد رو صندلی کامپیوتر بشیه دویدی اومدی هولش بدی که خودت بشینی علی هم یه گاز از دستت گرفت خلاصه دعوای نی نی ای کردید بعد شب که علی رفت بهت گفتم مامانی چی شد علی چکار کرد اومدی گفتی علی منو خورد !!!

بابایی برو بخواب !

هر وقت شیطونی میکنی بابایی بهت اخم میکنه یا بهت میگه فلان کار بده نکن میگی بابایی برو بخواب یا برو حمام که یعنی بره با تو دعوا نکنه !

منو نخور ... منو نبرد ...

این دو مورد رو به لهجه ی ویجی توی فیلم شعله میگی

وقتی بابایی میخواد بخورتت میگی بابایی منو نخور

وقتی هم بابا بیرون میره تو رو نمیبره میگی بابایی بفت (رفت ) منو نبرد

راتاتویی : موش با سیب زمینی

توی کارتون موش سر آشپز یه جایی پسره میگه راتاتویی یعنی موش با سیب زمینی روزها راه میری میگی راتاتویی موش با سیب زمینی

وای که از بس کارتون دیدم بچه شدم دوباره موش سر آشپز ؛ راپونزل ؛شگفت انگیزان ؛ شرک 3 ؛بری زنبوری ؛کوفته قلقلی و چندتا کارتون دیگه رو لحظه به لحظه شون رو حفظی و میبینی  من و ددی هم مجبوریم پا به پات ببینیم

البته از حق نگذرم تاثیرات خوبی هم داشته این کارتون دیدنت یکی اش اینکه نمیذاشتی موهات رو برس بکشم الان میشینی من برات شعر ای گل درخشان شوی راپونزل رو میخونم و موهات رو شونه میکشم دیگه اینکه شبا عادت داشتی تا کارتون نبینی نخوابی الان چند دقیقه که برات کارتون میذارم تلویزیون رو خاموش میکنم میگم باطریش تموم شد و میخوابی دیگه اینکه مشغول میشی و مامانی به کارهاش میرسه

تابم میدی

روزها چند بار باید بابایی سوار تابت کنه و تابت بده از لحظه ای هم که سوار تاب میشی تا بلند شی یکسره میگی تابم میدی تابم میدی

فقطم بابایی باید تابت بده منو اصلا قبول نداری وقتی میخوام تابت بدم میگی نه مرسی بابا تابم میده !

غصه میخورم !

روزها وقتی اذیت میکنی میگم از دستت غصه میخورما

چند روز پیش نمیدونم چی بهت گفتم برگشتی بهم گفتی الان غصه میخورما

دو روز پیشم میخواستیم بریم بیرون نمی اومدی لباست رو عوض کنی گفتم پس منو بابایی دوتا یی میریم تو هم اومدی گفتی بری غصه میخورما

عمو بستنی بیده !

چند روز پیش با بایی میرفتیم بیرون آقایی که تو مغازه محله مون کار میکنه و شما هر روز ازش بستنی میخری  رو بابایی سوار کرد تا جایی برسونتش تا نشست شما نگاهش کردی و شناختی اش گفتی عمو بستنی بیده ! (بستنی بده )

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)