نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

شیطونی های نازنین زهرا

خدایا اگر روزی مادر برزرگ شدم نگذار خودخواه باشم !!!

1391/3/24 12:31
نویسنده : مامانی
610 بازدید
اشتراک گذاری

خدایا تو میدونی من چقدر ناراحتم میدونی چقدر دلم شکسته میدونی چقدر از بغض دخترم خون گریه کردم ولی کسی نیست درکم کنه خدایا اگر روزی مادر بزرگ شدم نوه ام رو برای ارضای احساساتم نمیخوام نوه ام رو برای پز دادن به دیگران نمیخوام نوه ام رو برای شادی فرزندم و همسرش میخوام نوه ام رو برای ارضای حس خودم آزار نمیدم و مادرش رو نمی رنجونم اشک مادرش رو در نمیآرم تا خودم بخندم و بخوام بگم مثلا نوه ام بهم عادت داره خدایا اگر مادر بزرگ شدم این درک و شعور رو بهم بده که نوه ام بیشتر نیازهاش رو احساس نمیکنه و این مادرش هست که نیازهاش رو میدونه

بهم این درک رو بده خدایا که به خودم بگم من بچه ام رو بزرگ کردم حالا مادر نوه ام  باید بدون نگرانی از سر کشی های بی مورد من نوه اش رو بزرگ کنه

 

خدایا تنها تو میدونی چه چیزهایی میخوام بنویسم و نمی نویسم فقط این قدری نوشتم که سبک بشم

نازنینی میدونم چقدر ناراحت شدی و گریه کردی میدونم و من بیشتر از تو ناراحتم ولی مامانی باید درک کنی وقتی بزرگتر ها درک نمی کنند تو باید درک کنی خواسته ی بزرگیه ولی من ازت میخوام درک کنی

 

سعید میدونم ناراحت میشی اگر اینو بخونی ولی نوشتم  چون اگر نمی نوشتم بغض میشد تو گلوم کینه میشد تو قلبم تنفر میشد تو احساسم باقی میموند نوشتم تا راحت بشم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

بابای ملیسا
18 خرداد 91 1:31
با سلام . وبلاگ ملیسا خانم با عنوان اولین روز پدر ملیسا و عکسهای جدیدش به روز شد. خوشحال میشم سری بزنید و نظری به یادگار به جا بزارید .
sanam
18 خرداد 91 10:10
نرجس جون فکر کنم متوجه ناگفته های دلت شدم.
مامانی غصه نخور همه ی مادربزرگا نوه رو بیشتر از بچه دوست دارن و اگه بهت در مورد نگه داشتن بچه امر و نهی میکنن به خاطر اینه که فکر میکنن بچه هایی که اونا بزرگ کردن تربیتشون درسته پس باید راهنماییت کنند ولی فراموش کردن که بچه هاشون میتونند مادر یا پدر بچه ی خودشون باشند.
ولی اگه صبوری کنی و بعضی مواقع به عمق حرفاشون فکر کنی و بعد روش خودتو توضیح بدی کم کم متوجه کارشون میشن


مرسی گلم اما تا توی وقعیتش نباشی عمق ناراحتی منو درک نمیکنی واقعا خسته ام از روزی که نازنینی به دنیا اومده تا گریه کرده دویده چشه چی شده در صورتی که اصلا و اصلا به گفته خودش بچه داری بلد نیست حتی پسر خواهر شوهرم که به دنیا اومده بود من بیشتر از اون آرومش میکردم و اصلا خودش مینشست با بچه گریه میکرد حالا میخواد به من بچه داری یاد بده نه عزیزم من تصمیمم رو گرفتم من اشتباهم این بوده که قبول کردم تو خونشون زندگی کنم حالا هم دنبالشم که این اشتباه به زودی تموم بشه هر کاری رو بگی تجربه کردم ولی دیگه نمیتونم مرسی که همیشه به وب ما سر میزنی عزیزم
sanam
18 خرداد 91 20:27
پس امیدوارم بی هیچ کدورتی و به خوبی و خوشی به خونه ی جدید نقل مکان کنید راستی بی وفا نشو دیگه به وب منم بیا هرچند بابت نظرشرمندم ولی شما هم فراموشمون نکن که دیگه
مامان يگانه
24 خرداد 91 13:09
عزيزم اگه دوست داشتي ميتوني به منم رمزتو بدي؟


چشم
مامان يگانه
25 خرداد 91 13:30