شیطونیهای نازنین زهرا تا الان
جیگمل مامان تا الان که هشت ماه و بیست روز هست که دلیل خنده های منو بابایی شدی تا الان که با خنده های معصومت مامانی رو وادار میکنی گازت بگیره تا الان که هشت ماهه راحت نخوابیدم تا الان که .... بجز اینکه هر روز بیشتر عاشقت شدم هیچ حرفی برا گفتن ندارم شیطون بلا تا الان
دیگه چادر رو میشناسی و اگه چادر سر کنم و بغلت نکنم گریه میکنی
حدود یک ماهی میشه بای بای میکنی
چهار دست و پا میری
میشینی
دستت رو به جایی میگیری و وای میستی
امروز از یه نیم پله آشپزخانه بالا اومدی
ظرف غذا رو میشناسی و حمله میکنی سمتش
وقتی با من یا بابایی جایی میری سفت ما رو میچسبی و از غریبه ها میترسی
به کارتون کلودی از نوزادی علاقه داشتی و داری و هیچ کارتون دیگه ای رو نمیبینی
تا کمی جغجغه ات رو تکون میدم یا بشکن میزنم شروع میکنی دس دسی کردن
تا میگم لی لی حوضک شروع میکنی خندیدن و دس دسی کردن
وقتی میخوام صورتت رو بشورم تا صدای آب میاد تند تند پلک میزنی
وقتی میگم یه بوس بده به مامان چشماتو میبندی و منتظر میشی بوست کنم
جرات نداریم جلوت آب بخوریم چون تندی دهنت رو باز میکنی و آب میخواهی
عینک بابایی رو خیلی دوست داری و تاالان یه عینکش رو شکستی
میتونی هویج آبپز یا موز یا نون یا بیسکوییت را خودت بگیری دستت بخوری
وقتی حواسم بهت نیست و یکدفعه نگاهت میکنم میخندی و دس دسی میکنی
هر وقت نگاهت میکنم بهم لبخند میزنی
عاشق بستنی ,ماست و چایی ل34فضولی هستی
از اسباب بازیها از کتاب حمام و توپ و جغجغه خوشت میاد
از آقا گاوه که ایزوبل میگه میترسی
وقتی از خواب بیدار میشی میخندی
و یه عالمه شیطونی دیگه که بعدا برات مینویسم
دخترم وقتی خوابی دلم میگره مامانی فدات بشه