شیطونی های شیرین گلم
یاد گرفتی میدوی دور خودت چرخ میزنی تا میخوام برم توی آشپزخونه مییایی با یه ژست نازی میگی ببل که بغلت کنم بوسم میکنی با نی نی هات بازی میکنی به عروسکن ممه میدی با سرویس چایی خوریت بازی میکنی با دوتا انگشت کوچولوت قند در میاری و با قوری به قول خودت داغ میریزی تو فنجون
کمک مامانی میکنی سفره میاری تا غذا تموم میشه میدویی قاشق چنگالها رو میریزی توی ظرف شوری
بابایی برات چرخ خیاطی گرفته خیلی دوستش داری باهاش بازی میکنی
یه خونه کوچولو هم برات گرفتیم یه وقتهایی سعی میکنی بری توش بشینی !!!
تا کامپیوتر روشن میشه به زور دستت رو میرسونی دکمه دی وی دی درایور رو میزنی و هرچی بتونی سی دی و دی وی دی توش میذاری و میخواهی دوباره با دکمه ببندیش
دمپایی های مامانی رو میپوشی و دور اتاق راه میری
به چادر و روسری علاقه داری و مال هرکی دستت بیاد سر میکنی
وقتی میخواهی شادی و لوست بودنت رو با هم نشون بدی محکم دندونهات رو رو هم فشار میدی و روی دماغت چین می افته اونوقته که میخوام بخورمت
وای یعنی دیگه من و بابایی میمیریم برای این حالتت توی خواب بیداری توی هر حالتی یه پاتو میذاری روی اون یکی پات و خوردنی میشی