ددر و سرما خوردگی !
سلام طلای مامان قربون قد و بالات فردای تولدت به پیشنهاد مامانی رفتیم یکی از روستاهای اطراف قم خیلی خوش گذشت و شما هم کلی کیف کردی و بزبزقندی دیدی و اصلا ازشون نترسیدی ماشالله و کلی دوستشون داشتی
به به هم دل و جگر و یکم جوجه برده بودیم و شما هم سوپ و تخم بلدرچین داشتی قبل ناهارم بازی میکردی
و شیطونی بردمت دستاتو بشوری که آب بازی هم کردی
و باباجون با لیوان آب ریخت روی پاهات
و بعدشم یکم باد اومد هرچند پیچیدمت تو چادر بازم سرما خوردی و الانم تب کردی و بینی ات گرفته به خاطر همین واکسن یکسالگیت رو نزدی
خلاصه کلی خوش گذشت و بعد ناهار لالاکردی و بعد اومدیم خونه و کلی روحیهمون عوض شد بابا سعید مهربون دستت درد نکنه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی