امان از خواب تو دختر !
سلام مهربونم مامانی دیشب به چه مکافاتی خوابوندمت و خوابیدم ساعت 3و 15 دقیقه بیدار شدی و شروع کردی گریه کردن شیرم میخوردی نمی خوابیدی گذاشتمت تو گهواره و خوابوندمت که خوابم برد یهو چشمام رو باز کردم دیدم یکی از گهواره آویزونه بله بیدار شده بودی خلاصه تا ساعت 6 بیدار یودی 6 خوابوندمت نماز خوندم خوابیدم که ساعت 8و نیم باباجون روی ایرانت برا کفترا دونه ریخت من و تو با هم از صداش پریدیم و تو بیدار شدی تا 9 بعد 9و 30 دقیقه هم بیدار شدیم بریم با بابایی دکتر آخه دیروز کمرش درد میکرد دکتر چندتا آزمایش براش نوشته منم باید قندم رو چک میکردم شما هم بابا گفت گوشت رو میگیری شاید خدای نکرده چیزی شده باشه به دکتر نشون بدیم خانوادگی رفتیم و ظهر اومدیم خونه شما بابایی بعد ناهار خوابیدید منم خوابم نبرد البته خوابم میاد ولی چون شما چند بار بیدار میشی و دوباره میخوابی اگه بخوابم و هی بیدارشم سرم درد میگیره برا همین نخوابیدم دایی بابایی هم داره از دزفول میاد ترسیدم اگه بخوابم بیاد و دمپایی و کفش و هرچی هست بکوبه به در بیدار شی و بترسی آخه دو تا از دایی های بابا دشمن من هستند الانم از لج من دارن بروجرد کباب میخورن آخی طفلکی تا حالا که کباب نخوردی دایی بدونی کباب چیه بخور حالا بیایی قم که فقط نون خشک و آب باید بخوری ( دایی سید علی و دایی سید مهدی بابایی خیلی شوخن و حال همه رو میگیرن ولی من بچه قمم و نتونستند تا حالا حال منو بگیرن و من جلو شون کم نیووردم و همش سر به سرم میذارن منم چون خیلی دوستشون دارم خیلی سر به سرشون میذارم ) تازه یه مهمون خیلیییییییییییییییییییی عزیزتر هم داریم خاله ناهید گل که من واقعا دوستش دارم خاله جون من و نازی وبابایی خیلی خوشحالیم داری میایی قم کی بشه برسید دلم براتون یه ذره شده حالا تا نازنین زهرا خوابه یکم خونه رو جمع و جور کنم تا بعد خدا نگه دار طلای مامان