یک روز پر از ددر و مهمونی
سلام دختر نازم امروز از صبح مشغول ددر بودیم صبح آقاجون زنگ زد بابا سعید بره کمکشون کولر جدیدشون رو ببرند بالا پشت بوم و گفت بهمون چلو کباب با اعمال شاقه میده بابایی رفت خونه آقاجون و بعد اینکه کولر رو درست کردند اومد دنبال ما و رفتیم ظهر ناهار خوردیم و آقاجون سوپم خریده بود و شما خوردی و یکمی هم اوردیم برا عصرونه وقتی اومدیم خونه دیدیم خاله نسرین بابایی از دزفول اومدند و ما با زنگ زنگ کردنمون از خواب بیدارشون کردیم . یکمی نشستیم پیششون و اومدیم پایین شما لالا کنی بعد خاله و دخترهای گلش و پسر نازش محمد امین اومدند پایین و زحمت کشیده بودند برا مامانی یه پارچه خوشکل خریده بودند و بعد با هم شله زرد خوردیم و محمد امین با کامپوتر بازی کرد و بعد رفتیم با خاله اینا بازار خاله خرید کرد بعد رفتیم حرم و بعد اومدیم خونه شام خوردیم و بعد رفتیم خونه عمه سمیرا و بودیم تا الان مامانی خیلی خستم میخوام تا خوابیدی یه دوش بگیرم خیلی تنم عرق کرده تمام کف پاهامون درد گرفته بود راستی نازگلی امروز دو تا کتونی هات هم اندازت شدند ماشالله سایز پاهات 20 شده مامان به قربون پاهای خوشکلت برم دوست دارم یه دنیا مامانی فردا با گیف این چیزا مطلبت رو خوکشل میکنم یه عکس هم از محمد امین میذارم که اینقدر تو رو دوست داره و شب تا مامانی نماز بخونه با شما بازی کرد محمد امین من و نازگلی و دایی سعید خیلیییییییییییی دوست داریم قربون پسر با محبت فعلا من برم به کارهام برسم دوست دارم مادر شب خوش و یه دنیا بوس که امروز خیلی خوب و خانم بودی و با وجود گرما و خستگی اذیت نکردی شب بخیر