مامان شدن خیلییییییییییییی سخته !!!
سلام یکی یدونه قربون نفسات برم امروز منو کشتی به قول بابایی اشکمو درآوردی نمیدونی چه کردی با من کمرم درد میکنه خستم خوابمم میاد خوب بگو مامان دیوونه برو بخواب چرا اومدی دنبال اینترنت چه کنم مامانی معتاد اینترنتم و وب گردی میدونی شاید تا الان 5 یا 6 تا وبلاگ برا خودم درست کردم و خودمو اسیر کردم
خوب شیطون بلا یکم مینوسم برات بعد میام پیشت بخوابم
جگر گوشه مامان امروز 6:30 صبح بابایی از سر کار اومد و شما طبق معمول دمر خوابیده بودی دیدم یه دستت مونده زیرت گفتم گناه داری بلندت کردم صاف بخوابی که بیدار شدی و چشماتو مالیدی دوباره بخوابی و یهو دیدی بابایی بالا سرته با لبخند قشنگت به بابایی سلام کردی و صبح بخیر گفتی دیگه مگه میشد پدر و دختر رو از هم جدا کنی منم کورمال کورمال رفتم تو آشپزخونه صبحونه آماده کنم و شما دو عاشق تازه بهم رسیده رو تنها گذاشتم.
( شیطونها چقدر همدیگه رو بوس کردید حسودیم شد مثل اینکه بابایی اول مال من بوده ها )بعد صبحونه خوردیدم و شما تا 8:30 دقیقه بیدار(خوب باباجون رفت سیگار بکشه و طبق معمول لطف کرد شما رو از خواب بیدار کرد الان هم دارم گهوارتو تکون میدم هم مینویسم )خوب کجا بودیم آهان تا 8:30 بیدار بودی و بعد خوابیدی از ساعت 10 بیدارشدی و صبحونه خوردی و یه آقاهایی اومدن کنتور آب رو عوض کردند و شما یه سره غرغر میکردی و گاهی گریه سوزناک تو روروئک نمیرفتی با اسباب بازیهات بازی نمیکردی با کتاب داستانات هم مشغول نمیشدی جونم برات بگه بابایی که به خاطر کنتر بیدار شده بود هنوز خوابش مییومد منم میخواستم ناهار درست کنم و اشپزخونه رو جمع و جور کنم دیگه هول هولی ناهار درست کردم و برا اینکه بابایی بتونه بخوابه استخرت رو بردم تو حمام و آبش کردم تا بازی کنی نیم ساعت (دستم افتاد بالاخره خوابیدی مامانی ) بازی کردی و شروع کردی غر زدن میدونی مامانی چون همیشه خوش اخلاق و خنده رویی تا یکمی غرغر میکنه مامانی بد عادت شده اذیت میشه خلاصه همش آویزیون من بودی حدود دو ساعت آب بازی کردیم و اومدیم بیرون ساعت 4 بود منم از گرسنگی حالم داشت بد میشد یکم غذا کشیدم با هم بخوریم شیطون بلا سوپ خودت رو خوردی تا من اومدم غذا بخورم پریدی تو غذامو نمیذاشتی (ترسیدی با باباهم غذا بخورم دوبار بشه حسود خانم )خلاصه غذا رو برگردوندم تو قابلمه و بابایی هم حدود های 5:20 بیدار شد و تا یک ربع به شش ناهار خوردیم بعد رفتیم خرید ماهیانه که مامان جونو هم تا خونه عمه سمیرا رسوندیم
رفتیم فروشگاه شما یکمی تو سبد نشستی و بعد میخواستی بری بغل بابایی و مامان مجبور بود سبدم هل بده دنبال مواد مورد نیازم بگرده بابایی هم جایزه اینکه مامانی رو کشتی و میتونه یه خانم جدید برا خودش بخره دو تا توتک کیفی دخملونه برات خرید با انواع مختلف بیسکوییت باغ وحشی که نی نی گلمون بتونه با دستهلی ناز کوچیکش بذاره تو دهنش و خودش بخوره و بعد اومدیم خونه تو ماشین توتکاتو باز کردم که تو هرکدوم یه تل یه گیره سر یه شکل حیوانات و یه دراژه بود راستی بابایی برا مامانی آبنیات قیچی های خوش مزه با آدامس میوه ای خردید (آخه دید من هنوز زندم و تو نتونستی کامل منو بکوشی گفت گناه دارم !!!)خلاصه اومدیم خونه و بابایی هم یکمی پیشمون بود و بعد به دستور مامانی رفت رانی خرید و خوردیم و بعد شما رو نگه داشت من آب یخ درست کردم از صبح تشنم بود آب کلمنم گرم شده بود بالاخره من یه لیوان آب خوردم و بعد بابایی رفت سر کار و من و شما رفتیم اتاقت رو مرتب کردیم لباسهاتو چیدیم تو کمدت و حدود 10 :30 خوابیدی خوب بخوابی مامانی روز سختی بود ولی خدا رو شکر دلم نمیخواست حسرت این سختی ها به دلم بمونه خدایا برای این هدیه شیطون شکرت خودت مواظبش باش امروز بعد مدتها یه کم خیلی کم بالا آورد خدایا ایشالله مریض نشده باشه آخه من میمیرم اگه دخترم درد بکشه خدایا اگر خدایی نکرده میخواد مریض بشه تو رو به هرکی دوست داری قسمت میدم مریضی شو به من بدی تو رو خدا دخترم مریض نشه خدا جون خودت مواظب گلم باش ممنون خدای خوب و مهربونم
فعلا خدا نگهدار