سنگ بازی
چنـــــدتا عکس از نازنـــــین زهرا
روز اربعین رفتیم جمکران و بعد بابایی بردمون پارک توی قم یه شهرکیه تقریبا بیرون از شهر چون خیلی خلوته ما همیشه میریم پارک اونجا رنگین کمان اینجام همون پارک پردیسان و دختری ک حس عکس نداره ! ...
دوست دارمممممم
تو تکراری ترین حضور روزگار منی و من عجیب به آغوش تو از آن سوی فاصله ها خو گرفته ام ...
عاشقــــــــــ نازنینم ــــــــــــتم
سلام گل مامان بالاخره وقت کردم چنتا عکس برات بزارم عشقم عکس بالایی برای اردیبهشته که میخاستم زبان ثبت نامت کنم و پایینی برای آذر ماشالله چقدر بزرگ شدی تو این چند ماه گل مامان عاشقتـــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــم یه روز خوب که رفتیم پارک و کلی خوراکی خوردی و بعد کلاس زبان عاشق مداد بازی هستی مدادهارو رنگهای صورتی و بنفش و قرمز و نارنجیش رو جدا کردی میگی من فقط دخترونه هاشو دوس دارم فدای تو و دخترونه هات تولد حضرت معصو...
مرسی دوست مجازی عزیز
این هدیه از طرف دوست عزیزمون سجاد کوچولوس هر چند با تاخیر اما ارزش اش برام خیلیه و میزارمش تو وبت مرسیییییی دوست وبلاگی عزیز اینم لینک وب سجاد عزیز http://sajjad-90.blogfa.com/ ...
این روزهای نازنین زهرا
سلام پرنسس ام نازنین خیلی دوست دارم مامان گلی نمیدونم خیلییییییی رو چجور بنویسم ک بعدها ک بزرگ شدی اندازه خیلی دوست داشتنم رو بدونی فقط بدون نمیدونم از خیلیییییی بیشتر چه مقیاس و اندازه ایه ک بگم دوست دارم دختر مهربونم چقدر زود داری بزرگ میشی نازنین نمیدونم تو پاداش کدوم کار خوبمی خوشحالم دارمت مهربون و با ادب و باهوش و زیبا و حرف گوش کن و شیرین زبون و... هر چی خصلت خوبه جمع شده توی وجودت دلم تنگت شد قبل خوابت اومدی بزور آدامس جویده شدت رو گذاشتی توی دهنم مسواک زدی و گفتی موش میره تو دندونم ولی ادامسم هنوز خوشمزس بیا تو بخور بعدم به عروسکات با شیشه شیر دادی و کنارشون خوابیدی مثل یه فرشته دختر...
چند تا عکس از تولد عزیزترینم
سلام گل مامان مامان بدی شدم دیر به دیر میام وبت اول عکسات رو بزارم بعد برات از لحظه های شیرین با تو بودن میگم عزیزترینام ...
یادش بخیر
سلام گل دخترم چند روز پیش بود داشتم نگاهت میکردم با خودم گفتم این همون نازنین کوچولوی منه مامانی چقدر ماشالله بزرگ شدی چ زود بزرگ شدی عزیزم و خانوم شدی دیگه تو بغل مامانی جا نمیشی از بس ب قول خودت دراز شدی یه وقتهایی تو خیابون بهم میگی مامانی تا یاسم نیست منو بغل کن قربونت برم ک دیگه زور مامانی به بغل کردنت نمیرسه بعد بغلت میکنم تا ده به اینگلیسی میشموری و میگی بسه الان مرده میشی من بزرگ شدم بزارم پایین تا چشم بهم زدم چهارسالت هم تموم شد پنج سال پیش این روزها چقدرررررررر منتظر دیدنت بودم همش فکر میکردم چ شکلی هستی چجوریه مامان شدن چی میشه چی نمیشه و چ روزهایییییییی بود سخت و کشدار عزیزم عسهای نی نی هات رو میدیدم چقدر اولش زشت بود...
نویسنده :
مامانی
10:09