عاشقــــــــــ نازنینم ــــــــــــتم
سلام گل مامان بالاخره وقت کردم چنتا عکس برات بزارم عشقم
عکس بالایی برای اردیبهشته که میخاستم زبان ثبت نامت کنم و پایینی برای آذر
ماشالله چقدر بزرگ شدی تو این چند ماه گل مامان
عاشقتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
یه روز خوب که رفتیم پارک و کلی خوراکی خوردی
و بعد کلاس زبان
عاشق مداد بازی هستی
مدادهارو رنگهای صورتی و بنفش و قرمز و نارنجیش رو جدا کردی میگی من فقط دخترونه هاشو دوس دارم
فدای تو و دخترونه هات
تولد حضرت معصومه و روز دختر
رفتیم حرم و بعد براتون بستنی و پیراشکی خریدم و هدیه روزتون که اگر درست یادم باشه چنتا گل سر و تل و اسباب بازی مرد عنکبوتی بود
عروسی دختر عموی بابایی
دخترم در حال کمک کردن برای آش روضه مامان جونش
سه تا فسقلی بعد روضه دارن دعا میکنن
این روز میخاستم ببرمتنو سینما جشنواره کودک و نوجوان بود شهر موشها رو ببینید قبلش زنگ زدم آقای مسئولش اشتباه ساعت سانسا رو گفت و وسطش رسیدیم شما هم طاقت نکردید تا سانس بعدی و ما هم گفتیم بریم پارک رفتیم پارک نزدیک سینما که درش رو بسته بودن ساعت 6 ماهم رفتیم کتاب کلاستو سیمی کردیم و دوتا کتاب داستان خریدید و بعد اومدیم حرم
قبل اومدن لباس مناسب نمیپوشیدی اول پاییز بود و میگفتی گرمم میشه برگشتنی توی چادرم قایم شده بودی از سرما