نازی و شعر خوندن
دیروز داشتم بهت غذا مدادم یهو برگشتی میگی :
مادر مادر مادر
مادرم نماز میخواند
یادم اومد شعر موقع اذان شبکه پویاست داری میخونی بعد برگشتی جدی نگام میکنی میگی :
مادر مادر ....
بخون دیگه مامانی
پتغال من
روزها یهو بر میگردی میگی پتغال من دختر گریه بکن منو نزن منو بزن
منظورت دختره اینجا نشسته گریه میکنه از برای من پرتغال من ........
وقتی میگم بیا باهم شعر بخونیم
شعر رو انتخاب میکینی بیشتر هم میگی آهو
بعد شروع میکنی به خوندن
آهویییییی دارم خشدله برار کرده داشتی اونو بستم خدا حالا چی دار دونم اهوم رو خدا پیدا کنم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی