مامانی دوسیت دارم
سلام دختر گلم الان مثل خانمها داری تو اتاقت بازی میکنی و مشغول کارتونم هستی
روزها تا حوصله ات سر میره میایی بغلم میکنی میگی مامانی دوسیت دارم !!!
یعنی من نمیدونم ماشالله از کجا این حرفها رو در میاری
وقتی میخواهی کارتون ببینی یا بزنی شبکه پویا میایی میگی مامانی اشکال نداره کارتون ببینم
وقتی کسی میاد جلوت نتونی تلویزیون ببینی خیلی جدی میگی عبق (عقب )
وقتی باباجون یا عمه یا یه آدم بزرگ بهت میگن مثلا ما هم سوار سرسره بشیم یا باهات بیاییم پارک میگی :نه ! گنده ای
وقتی توی ماه رمضون اذان میشد میومدی میگفتی ببول باشه (قبول باشه )
وقتی کسی میاد خونمون میری دم پله ها وای می ایستی میگی بیفرمایید دوش آمدید
به عمه سمیرا اینقدر شیرین میگی سمیرا به خاله زهرا هم میگی زها
وقتی میخواهی لوس بشی هی پشت سر هم میگی چی تار میتونی (چی کار میکنی )
وقتی کار بدی میکنی نگاه میکنی میگی تو هیچی نگو همینطور تا بابایی میخواد حرف بزنه میگی تو هیچی نگو
روزی ده بار دمپایی هات رو میپوشی میگی رفتم کار بابظ (خداحافظ )
وقتی بابایی از سر کار میاد میایی میگی خسته نباشی
وقتی جایی میریم غذا میخوری به صاحب خونه میگی دست نکنه (دستت درد نکنه )
توی ماه رمضون رفته بودیم خونه عمه بابایی اومدی به مامان بزرگ بابا میگی ساکت حرف نزن دست بزنید شادی کنم !!!
حسابی هم مبصر شدی چند هفته پیش رفته بودیم نانوایی دو تا خانومه سراشون رو کرده بودند تو هم تند و تند حرف میزدند یه چند بار هی نگاهشون کردی یهو برگشتی گفتی: نانومه (خانومه )هیشکی هیچی نگه ساکت باشید نان بخرید بعد به آقای نانوا هم میگی عمو زود باش نان بده
امشب یهویی به صورت خود جوش به بابایی گفتی بابا سعید منم کلی ذوق کردم گفتم بابا سعید و مامان نرجس یهو گفتی نه بابا سعید و بابا نرجس سادات