روز جمعه و یک گردش دلچسب
سلام عسلم امروز جمعه است مامانی از دیشب تنبلیش می اومد صبح پاشه ناهار درست کنه و از دیشب به بابایی میگفت به نظرت ناهار چی درست کنم بابایی هم چون پیشنهادش نمی اومد گفت میریم ناهار بیرون میخوریم مامانی هم بی نهایت استقبال کرد و صبح ساعت 12 رفتیم بیرون به پیشنهاد مامانی رفتیم بوستان علوی که مامانی و بابایی کلی ازش خاطره دارن چقدر هوای خوبی بود و برعکس انتظارمون چقدر خلوت بود نازنی هم خیلی تشنه و گرسنه بود بچم تا رسیدیم یه لیوان آب خواست و به به خورد
بعد اینکه نیرو گرفت رفت سراغ بازی
چند باری هم خسته شدی و نانا کردی و تجدید قوا کردی
وقتی ازت چیزی میپرسیم میخواهی با اغراق بگی آره لباتو این شکلی میکنی و صدات رو کلفت میکنی میگی : آییه
اینجا ازت پرسیدم خوش گذشت گفتی : آییه
بابایی داشت نماز میخوند اومدی جلوش خودتو لوس میکنی بهت توجه کنه
نازی و بابایی رفتن با هم بگردن این عکسها رو گرفتن
بابایی به قول نازی مموم ( ممنون ) خیلی خوش گذشت