نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

شیطونی های نازنین زهرا

این روزها...

1393/5/11 0:00
نویسنده : مامانی
984 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر گلم      

عزیز دل مامان  انقدر شیرین زبون شدی ک نگو شیرین زبون تر یعنی و مظلووووم خیلی مظلوم و مهربونی عزیز دلم الان ک دارم برات مینویسم پیش عمه ای دلم برات تنگ شد نفس مامان ترم یک زبانت تموم شد و خیلی خیلی عالی بودی رنگها رو یاد گرفتی حرکت ها اعداد تا پنج ک شما تا ده رو خودت میگی سلام و احوال پرسی و خداحافظی وسایل نقلیه و چنتا خوراکی عالی بودی ماشالله و همین طور شعر Apple رو نفس مامان قربونت برم ک اینقدر باهوشی از همه همکلاسیات کوچیک تری اما عالی بودی مرسی ازت مامانی آفرین از دوشنبه ترم جدیدت شروع میشه

 

خب چنتا شیرین زبونیات  دیشب بابا بعد ده تا قصه میگه نازنین دیگه برات قصه نمیگم تا بخوابی کلی التماس کردی این دیگه اخریه و م میخوابم بعدش بابا شروع کرد برات قصه بگه باز یهو میگی مامان ببین بابا رو دعوا کن دروغ گفت ببین گفت برام قصه نمیگه ولی باز گفت بیچاره بابا قیافش دیدنی بود                                                        طبق معمول وقتی میخای قربون صدقه اجی بری از من و جون من مایه میزاری میگه مامانش بمیره براش مامان فدات بشه  الهی فدای جفتتون ک اینقدر نمکید                                             بابا داره رانندگی یادم میده چندبار بد ترمز کردم چند شب پیش برگشتی میگی بابا نزار مامان رانندگی کنه بلد نیست ترمز کنه بعد ب من میگی ببین مامان ب جون خودت اگر رانندگی کنی دست و پات بشکنه نمیام بیمارستان ببینمت بعله اینم از دلسوزیت فدات شم     و عزیزم فدات بشه مامان انقدر مهربونی و دلسوز ک خدا میدونه عزیز مامان یه بار بابایی داشت بهم میگفت فشارش رفته بالا  از او اون روز تا الان هر بار بابا کاری میکنه یا چیزی میخوره میگی بابا فشارت نره بالا بابایی اینو نخور برا فشارت بده مامان فدای مهربونیت   مامانی با گوشیم پست بعدی برات عکس میزارم چند روز پیش خواستم عکس بزارم کامپیوتر گوشیمو نشناخت از دیشبم تصمیم گرفتم باز دوربینو در بیارم و مثل قبل از لحظه هاتون عکس بگیرم خیلی دوست دارم گل دخترم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (1)

بابا و مامان
3 شهریور 93 13:54