نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

شیطونی های نازنین زهرا

خمیر دندان

1392/7/25 8:15
نویسنده : مامانی
437 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم خانم خوشگلم چقدر هوای صبحای پاییز رو دوست دارم به عشق هوای تازه هر روز صبح زود بلند میشم

خوب گل مامان برات بگم از این روزها

دیروز روز عید قربان بود و بابایی تعطیل بود ناهار ما رو برد بیرون و کلی خوش گذشت برگشتنی هم رفتیم یه پارک خلوت نزدیک خونه خاله زهرا و خودت تنهایی مشغول بازی شدی هیچ کس نبود شما و بابا تنها بودید یاسی هم تو ماشین لالا بود تو بغل من کلی خوش گذروندیم برگشتنی هم خاله زهرا اینا رو دیدیم و شما و محمد مهدی از دیدن هم ذوق کردید البته امشبم میریم خونه خاله زهرا و تا صبح اونجاییم

 

 

ما با مسواک زدن شما شکر خدا هزار ماشالله مشکلی نداریم از نوزادی ات هزار ماشالله مسواک زدی تا الان اما با خمیر دندون ... تا الان از تقریبا یکسال و نیمه گی شما که رو مسواکت خمیر دندون گذاشتم 6 تا خمیر دندون برات خریدم اولی طعم کولا بود انداختمش چون تیره بود نمیذاشتی تو دهنت یه دونه برات بنفش نمیدونم چی خریدیم خوب بود استفاده کردی بعدی یه توت فرنگی بس بود استفاده کردی خوشت اومد و دوباره برات همونو خریدیم که تا دیشب از همون استفاده کردی اما ماه قبل دیگه آخراش بود برات یه خمیر دندون جدید خریدم بو کردی گفتی نمیخوامش هر کار کردم استفاده نکردی دوباره این ماه یکی دیگه برات گرفتم اونم استفاده نکردی خدای تند بود خوشم نیومد حیف اون همه پول کلی گرون خریدیمش خلاصه از دو هفته پیش عملیاتی داشتیم موقع مسواک من خمیر دندون رو فشار میدادم دو دستی شما سریع مسواکت رو میزدی روش چون دیگه همش تموم شده بود سریع برمیگشت تو تیوپش خلاصه همش یادم میرفت برات بخرم هر وقت بیرون میرفتیم میگفتم نازنین یادت باشه خمیر دندون بخریم هیچ وقتم نمیخریدیم تا دیشب بابایی گفت بریم بیرون دور دور به قول شما یهو گفتی یادتون باشه برام خمیر دندون خرگوشی صورتی بخرید و منم هی تو ذهنم تکرار میکردم یادم نره که بالاخره خریدیم و شمام به مراد دلت رسیدی حالا این همه گفتم تا  اینو بگم:

 

شب توی خونه

نازنین زهرا : مامان یه فکری

من : جونم مامان چه فکری

نازنین زهرا : مامان دیگه موقع مسواک خمیر دندون نمیزنم تا خمیر دندونم تموم نشه !!!

من:تعجب

 

حالا روم نمیشه تیوپ اون خمیردندونت رو بندازم تو بازیافت کارگراش شهرداری ببینش چه فکری در مورد ما میکنن

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان جوجه طلا
25 مهر 92 10:49
فدای این نازنین خانوم با این فکرش ، دیگه خمیردندون نمیزنم تمام نشه...... چه ماجرایی داشتینا ببوس دختر نازتو